«ترانه «برف» خاطرهای دارد برای خودش. این ترانه در همان سالهای دهه شصت کار شده. سالهای جنگ بود و مسئولیتی هم در رادیو داشتم.
یک روز سرد زمستانی، جلسهای با اعضا داشتیم. در آن جلسه به انبوه کارهایی که در مورد جنگ میشد، اشاره کردم و گفتم که از برخی از سمبلها و نمادهای زندگی غافل شدهایم. خواه ناخواه زندگی ادامه دارد. کوه، آفتاب، جنگل، گندم، باران، برف… برف… همه این ها هستند. این شد که دو اثر پیشنهاد شد. ... كه يكي هم «برف» بود.
با ملودیی که «آقای رضا رضوی» از قبل داشت و شعری که از بین شعرهای موجود انتخاب کردیم، کار ضبط را بدون ارکستر خاصی، شبانه در خانه شروع کردیم.
برف میبارید و هوا خیلی سرد بود. طوری که پس از چند دقیقه رضوی گفت هوای این جا خیلی سرد است و نمی شود کار کرد. این طور شد که مجبور شدم، خودم بروم داخل اتاق فرمان و با همان شال و کلاه مشغول خواندن شدم و همان شب هم کار را روی آنتن فرستادیم.
ساز برف، گیتار نیست، سینتی سایزر است. منتها رضوی با چنان مهارتی نواخته است که به سختی میتوان صدای آن را از گیتار تشخیص داد. در این سالها، حتی ماهرترین نوازندههای گیتار هم باشنیدن این اثر، ساز برف را گیتار تشخیص دادهاند.
شعر «برف» هم از آقای شهرام ِ…صادقی… صداقتی یا… متاسفانه آن را هم به خاطر ندارم!»
(بخشی از مصاحبه استاد اسفندیار قره باغی با ایسنا / آبان۸۹)
برف (برای شنیدن ترانه کلیک کنید)
متن ترانهي «برف»
«ببین باز می بارد آرام برف
فریبا و رقصنده و رام برف
عروسانه می آید از آسمان
در این حجله، آرام و پدرام برف
جهان را سراسر سپیدی گرفت
به هر شاخه، هر شانه، هر بام، برف
نشسته به اندوه انبوه دشت
به بیبرگی باغ ایام، برف
خزان هم به دامان مرگی خزید
کنون فصل سرد سرانجام برف
فرو بسته یک شهر چشمان خویش
و می بـــارد؛ آرام آرام بــرف…»
منبع: قدقامت