یك كتاب، يك نويسنده: «راهنما» نوشتهي «ر. ك. نارايان» / ترجمهي «مهدي غبرايي»
یك كتاب، يك نويسنده:
«راهنما»
نوشتهي «ر. ك. نارايان» ترجمهي «مهدي غبرايي»
***************
دربارهی «ر. ک. نارایان»

سطر اول: راسیپورام کریشنا نارایان،عضو انجمن سلطنتی ادبیات، دهم اکتبر 1906 دیده به دنیا گشود و سیزدهم مه 2001 در سن نود و چهار سالگی چشم از جهان فرو بست.
او که به زلالنویسی با آمیزهء کنایه، تغزل، خردنمایی، و طنزی دلربا شهیر است، برجستهترین نویسندهء هندیتبار نسل خود بود که بارها تا یک قدمی تصاحب جایزهي «نوبل» پیش رفت. کتابهایش در باب زندگی شخصیتهایی است غالبا سستنهاد و پستفطرت در شهر کوچک و نیمافسانهای «مالگودی»، با شاخصههای شهرهای «مایسور» و «بنگلور» که سادگیهای سنتی زندگی روستایی هند در آنها تحتالشعاع عادات مدرن غربی قرار گرفته است. نارایان خود به مثابهي میانجیای روشنفکر بین شرق و غرب قلمداد میشود. او حامل تفکرات باریک و روانشناسانه است که ریشه در مکتب «وایسناویت» هندی دارد. به روایت او،«دیوسانی»، در غایت پلیدی، خود میتواند منشأ ثباتی نو باشد.
راسیپورام کریشنا نارایان، رماننویس، داستان کوتاهپرداز، ناشر و مقالهنویس در ایالت جنوبی «تامیل نادو» چشم به جهان گشود. او به دلیل وحشت از مدرسهي اولش، به مدرسهي دیگری در «مایسور» که پدرش مدیر آن بود، رفت و در همان جا ادامهي تحصیل داد. سپس در کالج «مهاراجای مایسور» پذیرفته و در سال 1930 فارغالتحصیل شد. سالها روزنامهنگار بود و در شمارهي یکشنبههای روزنامهي «هندو» مطلب مینوشت و کمکم به یک نویسندهي تماموقت تبدیل شد.
نارایان در سال 1934ازدواج کرد، اما پنج سال بعد همسرش را از دست داد و همانگونه که خود نگاشته است، تا سالها بعد از آن، به پرورش تنها فرزند خود همت نهاد: دختری به نام «هما» که بعدها برایش یک نوهي دختر و یک نوهي پسر به دنیا آورد. او بقیهي عمرش را با یکی از برادرانش در «مایسور» گذراند؛ برادری که خود کاریکاتوریست بنامی است.
مدتی گذشت تا او خود را در کالبد یک نویسنده باور کند، و برای مردم، مدتی بیشتر تا او را کشف کنند. صف آثار نارایان که متجاوز از سی کتاب است، با «سوامی و یاران» آغاز شد؛ کتابی که با تشویق دوست و حامی او «گراهام گرین» و توسط ناشرش؛ «هاینمان» در سال 1935 به چاپ رسید. اما تازه پس از اثر چهارمش، «معلم انگلیسی» (1945) -حدیث مهرانگیز دلشکستگی و محنت حاصل از مرگ همسرش- بود که در آمریکا به محبوبیت رسید. حتی آن زمان نیز، کتاب پنجمش، «آقای سامپات»(1949)، حکم یک افشاگری داشت: یک روانکاوی سازمند و ژرف داستانی که در عین حال جامعهي خوابآلود «مالگودی» را کالبدشکافی میکند. سیاقی که در آثار بعدیاش نیز با اوست.
توفیق جهانی این نویسنده شاید مرهون استادی او در تفهیم آموزههای هندو در قالبی فرنگی و برای خوانندگان غربی است. بنمایهي تقریباً همه آثار بزرگ او آشوبی است که در پی ناتوانی افراد در شناخت هویت خویش رخ مینماید، یا آرامشی که به برکت معرفت، به ایشان دست میدهد. بسیاری از شخصیتهای داستانهای او در مسیر قصه، خویشتن خود را باز میشناسد و آماج را درمییابند، ولی بسیاری دیگر هم میباید در انتظار تناسخی دوباره بمانند تا به روشنگری برسند.
نارایان جایزهي «فرهنگستان ادبی هند» را در سال 1958 به دست آورد، و در 1965 از دانشگاه «لیذر» دانشنامهي افتخاری دریافت کرد. وی عضو افتخاری «فرهنگستان هنر و ادبیات آمریکا» و نیز عضو «انجمن سلطنتی ادبیات» بود که مدال «بنسون» را در سال 1980 از آن جا دریافت کرد. نارایان هرگز دوباره ازدواج نکرد، و دخترش نیز پیش از خود او دارفانی را وداع گفت.
**************
ديگر آثار نارايان:
«کارشناس مالی» / 1952/ با مقدمهي گراهام گرین
«در انتظار مهاتما» / 1955
«راهنما» / 1958
«شیرینیفروش شیرین» / 1967
«لیسانسیه هنر» / 1978
«ببری برای مالگودی» / 1983
«رامایانا» / 1972
«مهابهاراتا» / 1978
«روزگار من» / 1975
«دنیای ناگاراج» / 1990
«قصههای مادربزرگ» / 1993
**********************
باور حتمیت استحاله و تغییر
نگاهي به رمان «راهنما» نوشتهي «ر. ك. نارايان» ترجمهي «مهدي غبرايي»

سطر اول: رمان «راهنما» اثريست كلاسيك. از آن دست آثاري كه تو را در فضاهاي داستاني غرق ميكنند و قدم به قدم راهنمايت ميشوند براي رسيدن به پايان ماجرا. اين گونه آثار سعي ندارند خواننده را به سمت همدلي و يا همراهي با شخصيت خود سوق دهند بلكه بيشتر قصدشان شناساندن يك اتفاق و يا به عبارت دقيقتر يك ايده است. ايدهاي كه شخصيت اصلي داستان و ديگر شخصيتها و پرسوناژها را در برگرفته است و مجالي شده براي روايت زندگيشان.
«راهنما» چنين رمانيست. با ساختاري ساده و خطي و روايتي عادي كه در گذشته و حال جريان مييابد. كاركرد گذشته هم صرفاً تعيّن بخشيدن به چرايي امروز است. اين كه شخصيت اصلي رمان چرا در اين موقعيت و چنين ماجرايي گرفتار آمده است.
«راهنما» ماجراي مرديست «راجو» نام كه در معبدي دور افتاده تك و تنهاست و اهالي روستاي مجاور او را روحي بزرگ قلمداد كردهاند كه ميتواند آنان را راهنمايي و هدايت كند و در نهايت منجيشان گردد.
اين رمان كه اثر نويسندهي هندو؛ «ر. ك. نارايان» است با ترجمه «مهدي غبرايي» منتشر شده و عجيب است كه هيچ گاه به چشم نيامده و عليرغم اين كه «نارايان» شخصيتي شناختهشده از ادبيات هندوستان براي جهانيان است ولي اثر ديگري از او ترجمه نشده است تا بتوان به قضاوت دربارهي سير ادبي او پرداخت. آن چه من تابه حال از «نارايان» خواندهام همين رمان «راهنما»ست كه سال 1385 چاپ دوم آن بيرون آمده در حالي كه چاپ اولش سال 68 منتشر شده بود و به گفته «غبرايي» در آن زمان بنابه دلايلي توجهي به اين اثر نشد و چاپ دوم آن نيز چنين سرنوشتي داشته.
«نارايان» به دلالت همين تك رماني كه از او خواندهام، نويسندهاي قصهپرداز است. نويسندهاي كه توان خلق اثرش را نه در مهارتها و تكنيكهاي نو بلكه در قصههاي نو و تازه مصروف كرده است. قصهي اصلي رمان حكايت سرراستي از جلوه نمودن كسي در شخصيتي ديگر است. قرار گرفتن شخصي در جايگاهي متفاوت از آن چه هست و مبتلا شدن به گرفتاريهاي اين جايگاه. «راجو» فردي كه به خاطر جرمي دو سال در زندان بوده، در معبدي دورافتاده سكنا گزيده و در سايهي جملات قصار و سخنان شيوايي كه ميگويد و در مردمان عامي محل تاثيري ژرف برجاي ميگذارد، تبديل ميشود به توهمي از روحي بزرگ. مردم هر روز براي شنيدن سخنانش و جستن «راهنما»يي و رفع مشكلات سراغ او ميآيند و برايش تحفه و نذر ميآورند. او نيز بنابه فطرتي كه در خود دارد به اين جايگاه خوش است و چه بسا با سخنانش گره از كار اين مردمان ميگشايد. اختلافاتشان را حل ميكند، با پند و اندرز مشكلاتشان را در نظرشان كوچك و كمارج نشان ميدهد و براي سعادتشان چيزهايي را از كتب مقدس سرهم ميكند و ميگويد.
اين روح بزرگ در خلال رمان گذشتهي خود را از كودكي تا زماني كه پايش به آن معبد باز ميگردد، را به ترتيب زماني شرح ميدهد و در خلال قصهپردازيهاي خارقالعاده «نارايان» ما را با چرايي حضور او در آن معبد و چگونگي رخداد چنين حالي آشنا ميگرديم.
«راهنما» افسانهایست در مورد یک کلاهبردار که به یک قدیس بدل میشود. اثري كه برخي آن را تكامل راه «نارايان» از «آقاي سامپات» ميدانند. با «آقاي سامپات» او به ساختن سرزميني خيالي در هند جنوبي دست زد به نام «مالگودي». اين سرزمين كه به گواهي نزديكانش به سرزمين كودكي او؛ ایالت جنوبی «تامیل نادو» و شهر «مايسور» شباهت بسياري دارد به مرور شكلي از حقيقت داستاني به خود گرفته است تا در نهايت به رمان «راهنما» برسد كه يكي از كاملترين آثار او به لحاظ روانشناسي مردم جنوب هندوستان و هندوييسم شناخته ميشود. آن چه از «راهنما» برميآيد اين است كه ما با رماني متکی بر فلسفهي هندوئیسم و جوهر آن، یعنی مقولهي تناسخ، اما لبريز از طنز و عطوفت مواجهيم.
در «راهنما» ما با بينشي كه از هندويسم برميآيد درك ميكنيم كه چگونه يك انسان كلاهبردار ميتواند در موقعيتي عجيب و غريب، تبديل به يك قهرمان و نجاتدهنده شود و در پایان بینقص و نیمهعرفانی قصه بسیاری از خوانندگان باور ميکنند که قهرمان اثر، به یک اعتبار، «رهایی» مییابد. تغييري كه اگرچه در همين دنيا اتفاق ميافتد و در زمان حيات «راجو»ست ولي نزديكي زيادي با اصل تناسخ دارد. حركتي كه در نهاد و طبيعت انسان هست و او را در برابر تغييرهاي متوالي و بينهايت قرار ميدهد. تغييرهايي غيرقايل اجتناب و گاهي فراتر از توان و قدرت انسان.
شايد بتوان همين نتيجه را به نوعي ديگر از گفتهي خود «نارايان» فهميد كه در سال 1994، در باب هستی و کرنش در برابر رخدادها گفت: «راه عملی زندگی توام با آرامش، فراموش کردن گذشته و زیستن در اکنون، عیش در لحظه، وداع بیافسوس با شادمانگیها، و باور حتمیت استحاله و تغییر است.»
مطلب مرتبط:
يك كتاب، يك نويسنده: «توفان در مرداب» نوشتهی «لئوناردو شیاشا» / ترجمهی «مهدی سحابی»
یك كتاب، يك نويسنده: «ماري» نوشتهی «ولاديمير ناباكوف» / ترجمهی «عباس پژمان»
:: موضوعات مرتبط:
كتاب
:: برچسبها:
رمان «راهنما»,
نارايان,
مهدي غبرايي,
كتاب