براي «جلال آلاحمد»؛ به ميراث «آلاحمد» بپردازيم!
براي «جلال آلاحمد»
به ميراث «آلاحمد» بپردازيم!

چند وقتيست كه نميخواهم زياد دور و بر «آلاحمد» بگردم. دليلش هم اين كه به هر كسي از دوران او برميخورم يك نسبتي با اين مرد دارد. يا دوست است يا دشمن. يا تعريفش را كرده و يا خواسته حالش را بگيرد. حتا «شميم بهار» آرام و سر به زير هم نتوانسته در مورد او ننويسد. هر چند خود «آلاحمد» هم نميتوانست آرام بنشيند. وير داشت و به همه گير ميداد حتي به پيرمرد در فرنگ ماندهاي مثل «جمالزاده» كه خطا كرده و مطلبي دربارهي «مدير مدرسه» نوشته بود و نظراتي داشت در اين باره.
بعدترها هم همه در مورد او يك نظري دارند و ميخواهند نسبتي بين خود و «آلاحمد»–دارم بدجور تلاش ميكنم «جلال» ننويسم- برقرار كنند. حالا يكي از روي بغض و كينهاي كه نسبت به روشنفكري دارد، چسبيده به «غربزدگي» و «در خدمت و خيانت روشنفكران». حالا بماند كه آن نوشتهها از طرف به قول آيدين آغداشلو «قطب اعظم جامعه روشنفكري ايران» بيشتر نقد درون روشنفكري بود و در جهت اصلاح نه نفي روشنفكري كه در تاريخ معاصر ايران تنها حركت عميق و اصيل فكري ايران است.
بعضيها هم كه ديدند «آلاحمد» تصاحب شده و خيلي نامربوطها به نامش جايزه هم راه انداختهاند عزمشان جزم شد كه بايستي از «آلاحمد» – هنوز هم دارم بدجور تلاش ميكنم «جلال» ننويسم- گذشت. اصلاً اين مرد گزك به دست آنها داده كه اين طور او را «پيرهن عثمان» كردهاند و «آلاحمد» تاثير بد گذاشته روي «ساعدي» و «بهرنگي» و «براهني» و خيليهاي ديگر. اين گونه شد كه «آلاحمد» گوشت قرباني شد. هر كسي سهمي خواست و يكي به خيال خود برداشت و ديگري برنداشت.
ولي باز قصه همان بود. هنوز از «آلاحمد» نوشتن مهم بود و الان هم هست. نميشود در حوزهي ادبيات و روشنفكري باشي و چيزي دربارهي «آلاحمد» ننويسي. حتي اگر مثل خيليها، «جشن فرخنده»اش را نخوانده باشي و يا اصلاً چشمت به «تاتنشينهاي بلوك زهرا» نیفتاده باشد.
ميدانيد من هر كسي دربارهي «آلاحمد» بنويسد با ولع ميخوانم. دليل آن كه چند وقتيست كه نميخواهم زياد دور و بر «آلاحمد» بگردم هم همين است كه همه دربارهي او مينويسند. نوعي مد است انگار؛ مدي كه از مد بودن نميافتد. ولي باز هم مد است. هر چند سالها ادامه داشته باشد. «آلاحمد» واقعي چندان مهم نيست انگار اين وسط. مهم اينست كه همه از «آلاحمد» بنويسيم.
من نميدانم كي اين نوشتنها تمام خواهد شد و كي «آلاحمد» به درستي و تمام قد جلوي چشممان ظاهر خواهد شد تا بنشينيم به قضاوت دربارهاش. سبك، سنگين كنيم ميراث گرانبهايش را براي ادبيات و همچنين جريان روشنفكري ايران و از غربال نقد عالمانهمان رد كنيم. «آلاحمد» خود آغازگر اين راه بود. راه نقد خود، نقد از درون. آن مسير كه او آغازيد چرا ادامه نيافت؟ بگذريم از نوشتن دربارهي «آلاحمد». به ميراثش بپردازيم و آن چه از آن براي ما باقي مانده است.
مطالبي كه شايد مرتبط باشند:
گفتوگو با آيدين آغداشلو درباره ژورناليسم ادبي: نسل من سهرابكشي كرده است
پيرهاي استخواندار! استخوانهاي لاي زخم! (نامهي «جلال آلاحمد» به «محمدعلي جمالزاده»)
:: موضوعات مرتبط:
يادداشت،
مناسبت