بسطامی و «گلپونهها» و حبیب و «مرد تنهای شب»
بسطامی و «گلپونهها» و حبیب و «مرد تنهای شب»
مهدی ابراهیم پور


وقتی در 5 دیماه 1382 بم لرزید من توی شهر مراغه دانشجوی کارشناسی اللهیات بودم. آن موقعها دست به کار شده بودیم و کارهایی را در دانشکده کوچکمان سر و سامان میدادیم. نشریه درمیآوردیم و نشست ادبی برگزار میکردیم و کلاس خوشنویسی ترتیب میدادیم. درس خواندن مهم نبود. مهم این بود که به هر کاری سرک بکشیم الا همین درس خواندن.
آن روزها پسر کردی بود به نام عثمان مصطفوی. (اگر خاطرم درست یاری کند.) اهل دل و آواز. خواننده حرفهای موسیقی سنتی بود و خوب ردیفهای موسیقی سنتی را میشناخت. دانسته بود به موسیقی سنتی علاقهمندم و گاهی با این صدای انکر الاصوات دوست دارم دور از چشم خلق اللَه آوازکی بخوانم. کلید دارالقرآن دستم بود و دور از چشم اهل ظاهر در دارالقرآن برای خودم گاهی میخواندم. او هم اضافه شده بود و چون دارالقرآن در طبقه چهارم و دور از دسترس بود، بهراحتی میشد در حدودهایی که صدا پنج متری برد داشته باشد، خواند.
زلزله بم که شد، توی خوابگاه نشسته بودم و از تلویزیون اخبار بم و تلفاتش را پیگیری میکردم و توی ذهنم حساب و کتاب میکردم که شاید بشود چادر جمعآوری کمک های مردمی در مقابل دانشکده برپا کرد که عثمان با روزنامه همشهری وارد سالن تلویزیون شد. یک راست آمد پیش من و گریان، روزنامه را نشانم داد و گفت: بسطامی هم توی بم مُرد.
همه بچههای حاضر در سالن به گریه او و نگاه متعجب من به روزنامه که خبر درگذشت ایرج بسطامی را مرور میکردم، چشم دوخته بودند و هیچکدام اصلاً نمیدانست بسطامی کیست و چرا ما باید با رفتنش اینقدر دلگیر و غمین باشیم. کمی که گذشت توضیح دادم که بسطامی استادی بوده در خوانندگی و بخشی از بهترین آثار موسیقی سنتی ما، حاصل حنجره اوست.
یک هفته بعد در کمال تعجب از همه سی و چهار اتاق خوابگاهی که جز دو نفر (من و عثمان) هیچکس بسطامی را نمیشناخت، نوای «گلپونهها» شنیده میشد.
دیروز خبر رسیده که حبیب، خواننده سالهای دور درگذشته. حالا هم فضای مجازی پر شده از ای وای حبیب و «مرد تنهای شب» و «شهلای من» و ... . ذکر وامصیبتا برای این پیرمرد 63 ساله که بخشی از تاریخ غمین آواز مدرن ایران است به آسمان بلند شده است و حبیب سینهچاکان بسیاری یافته.
عجیب است که ما به سوگ و مرگ بهترینهایمان به جوش و خروش میآییم. به هنگام مرگ میشناسیمشان و به هنگام مرگ، باورشان داریم.
انگار از همه 34 اتاق خوابگاه دوران دانشجویی من، اینبار دارد صدای حبیب و «من مرد تنهای شبم» بهگوش میرسد.
:: موضوعات مرتبط:
يادداشت
:: برچسبها:
ایرج بسطامی,
گلپونه ها,
حبیب,
مرد تنهای شب