;




سطر اول
گاه‌نگاری‌های مهدی ابراهیم‌پور در اینترنت


درباره «حسين»ي كه «منزوي» بود / رفته‌ام از يادتان، يا مي‌شناسيدم؟

 

درباره «حسين»ي كه «منزوي» بود

رفته‌ام از يادتان، يا مي‌شناسيدم؟

سيدفرزام حسيني

«چه سرنوشت غم‌انگيزي كه كرم كوچك ابريشم/ تمام عمر قفس مي‌بافت ولي به فكر پريدن بود»

در ميان غزل‌سرايان معاصر يا به تعبيري غزل‌سرايان بعد از نيما، پنج چهره‌ همواره سرآمد بوده‌اند و نام‌شان بر سر زبان‌ها چرخيده است. اولي «اميرهوشنگ خان ابتهاج» است، دومي «منوچهر نيستاني»، سومي «سيمين بهبهاني»، چهارمي «حسين منزوي» و «محمدعلي بهمني» (از شهريار اسمي به ميان نياوردم چراكه او بعد نيمايي محسوب نمي‌شود) . به قول محمدعلي بهمني: «سايه پلي در غزل به وجود آورد كه نيستاني از آن عبور كرد و منزوي نيز اين راه را ادامه داد». كه البته حالا «عبور‌كننده» و «ادامه‌دهنده» ديگر در ميان ما نيستند و تنها مانده است «به وجود آورنده!»

سايه بدان جهت كه شاگرد مستقيم نيما بود و اشعار نيمايي هم مي‌سرود، كسي آن‌چنان اجازه حمله به غزل‌هاي او را به خود نمي‌داد، اما حكايت آن ديگري، حسين منزوي كمي متفاوت است. شاعر در سال‌هاي دهه 40 و 50 با پشتوانه محكم و استوار از ادبيات كهن ايران در شرايطي به غزل‌سرايي روي آورد كه فوج فوج شاعران مباحث و تئوري‌هاي جديد در شعر مدرن را مطرح مي‌كردند و طبيعي است كه در اين ميان هر ‌كس به سراغ غزل برود راهي جز تكفيرش نمي‌ماند. چرا كه وي نااميد نشد، بر راه و انتخاب خود پاي فشرد و جسورانه جلو رفت. منزوي با رندي حافظ‌گونه‌يي كه در آثارش به چشم مي‌خورد غزل‌هاي تغزلي مي‌سرود . منزوي از نسل شاعراني بود كه پس از جنگ جهاني دوم متولد شدند، نسلي كه در غزل به زبان غنايي بازگشت و البته اميد دست‌مايه اغلب كارهايش بود، چه در حماسه پيروزي و چه در شكست. وي شاعر توانايي در عرصه شعر مدرن و نو نيز بود هر چند همواره اين‌گونه آثارش در زير سايه غزهايش زيست مي‌كردند و اين‌طور كه بايد و شايد رشد نكردند و ديده نشدند اما اين به‌ آن معنا نيست كه او نمي‌توانست شعر نو بگويد پس به غزل روي آورد.

او با تمام اين استعداد و توانايي كه در شعر مدرن داشت راه خود را در غزل پيش گرفت و با احتساب عمر كوتاه خويش كارنامه پر بار و قابل تقديري را در عرصه غزل از خود به جاي گذاشت. منزوي به نوعي ذهنيت نيمايي در شعر نو را در غزل پياده و اجرا كرد از اين رو وي را مي‌توان بنيانگذار «غزل نو» دانست: «شهر- منهاي وقتي كه هستي- حاصلش برزخ خشك و خالي/ جمع آيينه‌ها ضربدر تو، بي‌عدد صفر، بعد از زلالي/ مي‌شود گل در اثناي گلزار، مي‌شود كبك در عين رفتار/ مي‌شود آهويي در چمنزار، پاي تو ضربدر باغ قالي/... /حاصل جمع آب و تن تو، ضربدر وقت تن شستنِ تو/هر سه منهاي پيراهن تو، بركه را كرده حالي به حالي».

از ويژگي‌هاي مهمي كه هر شاعر كلاسيك‌سرا و به ويژه غزل‌سرايي بايد بر آن واقف باشد آشنايي با موسيقي دروني كلام است، منزوي اين خصيصه را به خوبي در كارهايش حفظ مي‌كرد، استفاده از ضرب‌آهنگ‌هاي جذاب و قافيه‌هاي بديع و حيرت‌آور ارزش موسيقيايي اشعار منزوي را بالا برده است و باعث شده كه برخي از غزليات و ترانه‌هاي وي توسط خوانندگان مختلف و در ژانرهاي متفاوت به اجرا درآيد.

حسين منزوي به واقع مانند نامش «منزوي» بود، شاعري گوشه‌گير و به دور از هياهوي پيرامون دنياي ادبيات، در تنهايي خود شعر مي‌گفت و شعر: «شاعر تو را زين خيل بي‌دردان كسي نشناخت/ تو مشكلي و هرگزت آسان كسي نشناخت/ هركس رسيد از عشق ورزيدن به انسان گفت/ اما تو را ‌اي عاشق انسان كسي نشناخت».

به گمانم لازم است نگاهي نو و انتقادي به غزل‌هاي منزوي داشته باشيم؛ اما در اين يادداشت كوتاه و به مناسبت تولدش ترجيح دادم كه تنها يادي و اشاره‌يي به اشعارش داشته باشم و بس.

تولد به مهر 1325 و مرگ به ارديبهشت 1383

منبع؛ اعتماد



:: موضوعات مرتبط: يادداشت
:: برچسب‌ها: حسین منزوی
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در شنبه هشتم مهر ۱۳۹۱

.:: ::.





گزارش تصویری - تشریحی/ سکوت متولیان فرهنگ زنجان در خصوص تخریب خانه "منزوی"
 

گزارش تصویری - تشریحی/
سکوت متولیان فرهنگ زنجان در خصوص تخریب خانه "منزوی"

 

خانه پدر غزل معاصر ایران طی روزهای اخیر در حالی تخریب شد که متولیان فرهنگ استان هنوز نتوانسته اند حسین منزوی را به خوبی برای حتی مردم استان زنجان بشناسانند و در مقابل ویران شدن خانه منزوی سکوت کرده اند.

خانه پدری مرحوم حسین منزوی که محل ولادت این شاعر بزرگ ایران است و از وی به عنوان پدر غزل ایران یاد می شود در حالی تخریب شد که طی سال گذشته این واحد مسکونی به دلیل عدم سکونت، برای اهالی محله کوچه "حق وردی" زنجان سبب بروز مشکل شده بود.
 

بنا به گفته غزل منزوی، تنها فرزند و دختر مرحوم حسین منزوی با توجه به اینکه خانه مورد نظر به عنوان ارث پدری مرحوم منزوی بوده به همین جهت این منزل مسکونی بین حسین منزوی و پدرش به عنوان ارثیه مطرح بوده است.

دختر مرحوم منزوی با انتقاد از عدم توجه به شخصیت و مقام شاعری حسین منزوی افزود: عموی بنده با توجه به اینکه به عنوان وارث آثار پدرم شناخته شده است به دلیل وضعیت نامناسب منزل مسکونی پدرم مجبور به فروش این خانه شد.
 

در این خصوص استاندار زنجان که از این امر بی اطلاع بود با ابراز تاسف در این خصوص قول پیگیری را به خبرنگار مهر داد.

باید واقعیت را قبول کنیم که خود مردم زنجان مقصر عدم توسعه در  بسیاری از بخش ها هستند مردمانی که به مفاخر خود اهمیت و ارزش نمی  دهند در حالی که خود را مرعوب فرهنگ ها و چهره های وارداتی و غریبه می بینند که مفاخر و بزرگان خودشان در انزوای ساخته شده توسط همشهریانشان غوطه ورند.
 

نباید واقعیت ها را انکار کنیم و به دنبای راه فرار باشیم راه فراری که سرانجامی جز انزوای فرهنگ بومی ندارد.
آیا مسئولین فرهنگی نمی توانستند به جای هزینه در همایش های بی نتیجه و در عین حال پرهزینه حداقل سعی در حفظ خانه حسین منزوی و تبدیل آن به خانه فرهنگ و ادبیات استان زنجان می کردند.
 
بی شک عدم شناخت کامل مسئولان استان از حسین منزوی به عدم معرفی این چهره بزرگ و ارزشمند فرهنگ و ادب ایران توسط مسئولان فرهنگی بر می گردد.
 
 
کم نیستند بزرگانی که تنها به خاطر عدم معرفی توسط متولیان فرهنگی استان ناشناخاته مانده اند در حالی که در بسیاری از نقاط ایران، شاعران و بزرگان به عنوان یک اصل مهم در معرفی استان و قایلیت های فرهنگی آن استانها برمی گردد.
 
 مجسمه نیم تنه حسین منزوی که شورای شهر دور دوم مانع نصب آن در زنجان شد
 
در مقطعی که شورای دور دوم مانع از نصب تندیس نیم تنه حسین منزوی در میدان مشاهیر شد تلاش بسیاری از فرهنگ دوستان زنجانی برای معرفی منزوی عقیم ماند و کسانی که خود را نماینده مردم معرفی می کردند مانع از نصب این تندیس شدند.

عدم شناخته شدن منزوی عامل های متعددی دارد که مهمترین آن ضعف مدیریت فرهنگی استان و عدم حساسیت خانواده منزوی در این خصوص است.

حال منزوی مرده و خانه اش را هم ویران کردند تا در محل خانه ورثه ای وی مجتمع مسکونی درست شود ولی کاش متولیان فرهنگی جوابی برای این امر داشتند و فرایندی را برای معرفی این چهره ادبی استان ترتیب می دادند تا جبران گذشته را می کردند.
دوران جوانی حسین منزوی
 
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان زنجان در حالی در گفتگویی عنوان داشته است که خانه منزوی شرایط و ویژگی‌های میراثی شدن را نداشت که شاید مدیرکل ارشاد استان زنجان که میراث دار وضعیت نابه سامان به یادگار مانده از مدیریت غیربومی بر ارشاد زنجان است به دنبال توجیه می گردد.

علی سهندی ادامه می دهد: خانه شاعر معاصر استان زنجان شرایط و ویژگی‌های میراثی شدن را نداشته و جزو میراث فرهنگی استان زنجان محسوب نمی‌شود.
 

 
بی شک خانه حسین منزوی می توانست به مکانی مناسب برای خانه "شعر و ادبیات" استان زنجان تبدیل شود و نقطه اجتماع شاعران و ادب دوستان زنجان و کشور شود.
 
شورای شهر و شهرداری هرچند معاونتی به نام معاونت فرهنگی برای سازمان خود ایجاد کردند ولی متاسفانه تنها چیزی که در این معاونت زیاد به آن پرداخته نمی شود فرهنگ استان است و تنها عنوان فرهنگ را برای خود به یدک می کشند.
 
حسین منزوی در اول مهر 1325 در زنجان در خانواده‌ای فرهنگی متولد شد. او از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال 1346 به عنوان شاعری مطرح و تاثیرگذار در جامعه مطرح شد و غزل‌های او مورد توجه غزل سرایان قرار گرفت.

او در سال 1346 وارد دانشگاه شد و در دانشکده ادبیات تهران ثبت نام کرد اما دیری نمی گذرد که در می یابد، این رشته نمی تواند انتظارات او را بر آورده کند، به همین دلیل در سال 1350 درس را نیمه کاره رها می کند.او در همان سال مجموعه شعر "حنجره زخمی تغزل"‌‏ را منتشر می کند. این کتاب در بخش "شعر جهان‌‏" جایزه "فروغ فرخزاد" را که در آن دوران جزء معتبرترین جوایز ادبی ایران به شمار می رفت، دریافت می کند‌‏.
 
 
پس از انتشار این کتاب، "منزوی" تصمیم به ادامه تحصیل در رشته علوم اجتماعی می گیرد اما این رشته را نیز نیمه کاره رها می کند و در صدا و سیما مشغول به کار می شود و در این دوران برنامه "یک شعر یک شاعر" را تهیه و کارگردانی می کند.
 
منزوی پس از مدتی به زنجان (محل تولدش)‌‏ باز می گردد و تا پایان عمر در آنجا اقامت می کند. در دوران اقامتش، در زنجان بیکار نمی نشیند و به ساختن ترانه و تصنیف می پردازد. او تا پایان عمر همچنان به کار خود ادامه داد.
 
"منزوی" پیشنهادهایی به غزل امروز داد. او همانند "نیما" که تحولی شگرف در شعر به وجود آورد، تحولی در غزل معاصر به وجود آورد.
 
او در دوره ای غزل سرود که همه منتقدان فکر می کردند عمر شعر کلاسیک و غزل به پایان رسیده است اما "منزوی" ثابت کرد که غزل از پتانسیل بالایی برخوردار است و نمی توان آن را نادیده گرفت.
 

اواخر دوران جوانی حسین منزوی 
 
"منزوی" در شعر سپید نیز دستی داشت، شعرهای سپید او گاهی حتی با شعر بزرگترین شاعران سپید سرا پهلو می زند. 
 
اواخر عمر استاد حسین منزوی
 
سرانجام حسین"منزوی" که مدتها ازبیماری قلبی رنج می برد، در 16 اردیبهشت ماه 1383 در کمال ناباوری زندگی را با همه عشقی که به آن داشت وداع گفت.
 
منزوی آنگونه که در شعرش می گوید "با شما طی کرده ام راه درازی را/ خسته هستم خسته، آیا می‌شناسیدم؟"، حسین منزوی خسته بود، خسته از زخم زبانها، خسته از بی تفاوتیها و بی توجهی ها. و امروز در هشتمین سالمرگش خانه اش را تخریب کردند.
..............................
گزارش: رحیم مقدمی
عکس: فرید احدیان
 



:: موضوعات مرتبط: گزارش، خبر، عكس
:: برچسب‌ها: حسین منزوی
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۱

.:: ::.





به بهانه‌ي هشتمين سال نبودن «حسين منزوي»:  شاعر! تو را ... کسی‌ نشناخت
 


به بهانه‌ي هشتمين سال نبودن «حسين منزوي»:

 شاعر! تو را ... کسی‌ نشناخت

 

شاعر! تو را زین خیل بی‌دردان، کسی نشناخت

تو مشکلی و هرگزت آسان، کسی نشناخت

کنج خرابت را بسی تسخر زدند اما

... گنج تو را، ای خانه‌ی ویران کسی نشناخت

جسم تو را تشریح کردند از برای هم

امّا تو را ای روح سرگردان! کسی نشناخت

آری تو را، ای گریه‌ی پوشیده در خنده!

و آرامش آبستن طوفان! کسی نشناخت

زین عشق‌ورزان نسیم و گلشنت، نشگِفت

کای گردباد بی‌سر و سامان! کسی نشناخت

و ز دوستداران بزرگ کفر و دینت نیز

ای خود تو هم یزدان و هم شیطان! کسی نشناخت

گفتند: این دون است و آن والا، تو را، امّا

ای لحظه‌ی دیدار جسم و جان! کسی نشناخت

با حکم مرگت روی سینه، سال‌های سال

آن جا، تو را در گوشه‌ی یُمگان، کسی نشناخت

فریاد «نای»ت را و بانگ شکوه‌هایت را،

ای طالع و نام تو ناهمخوان! کسی نشناخت

بی‌شک تو را در روز قتل عام نیشابور

با آن دریده سینه‌ی عرفان، کسی نشناخت

ای جوهر شعر تو، چون نام تو برّنده!

ذات تو را ای جوهر برّان! کسی نشناخت

روزی که می‌خواندی: مخور می، محتسب تیز است!

لحن نوایت را در آن سامان، کسی نشناخت

وقتی که می‌کندند از تن پوستت را نیز

گویا تو را ز آن پوستین پوشان، کسی نشناخت

چون می‌شدی مخنوق از آن مستان، تو را ای تو،

خاتون شعر و بانوی ایمان! کسی نشناخت

آن دم که گفتی: باز گرد ای عید! از زندان

خشم و خروشت را در آن زندان، کسی نشناخت

چون راز دل با غار می‌گفتی تو را، هم نیز،

ای شهریار شهر سنگستان، کسی نشناخت

حتّی تو را در پیش روی جوخه‌ی اعدام

جز صبحگاه خونی میدان، کسی نشناخت

هر کس رسید از عشق ورزیدن به انسان گفت

امّا تو را، ای عاشق انسان! کسی نشناخت.

 

 از مجموعه شعر: «از شوكران و شكر»

 



:: موضوعات مرتبط: شعر
:: برچسب‌ها: حسین منزوی, شعر معاصر
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱

.:: ::.





Powered By سطر اول Copyright © 2009 by mehdieb
This Template By سطر اول

منوی اصلی (Menu)
درباره (About)

مطالب خواندنی و مواد خام ادبی

همسایه های پیوندی (Links)

آرشیو زمانی (Archive)

آرشیو متنی (Previous)

موضوعات (Categories)

برچسب (Tag)
تبریز , زلزله آذربایجان , نمایشگاه کتاب , تدبیرفردا , تهران , تدبیر فردا , شعر , داستان , یادداشت سفر , دبیرستان طالقانی , جلال آل احمد , سفر , ادبیات , کتاب , تبريز , غلامحسین ساعدی , يادنامه , ادبیات آذربایجان , حسین منزوی , موسیقی , موسیقی آذربایجان , اصغر نوری , تاريخ آذربايجان , تدبيرفردا , داستان تبریز , مهدی ابراهیم پور , رمان , حافظ , قصه , شیراز , زلزله تبریز , مشروطه , شعر ترکی , زبان فارسي , آیریلیق , قاجاریه , قوپوز , هريس , ابراهیم یونسی , تقی زاده , ادبيات آذربايجان , روز خبرنگار , قطران تبریزی , فرهنگ و هنر تبریز , دبيرستان طالقاني , موسي هريسي نژاد , فريبا وفي , فرهنگ تبریز , فاطمه قنادی , نشست كتاب , همه افق , شعر معاصر , اورمو گؤلو , استان آذربایجان شرقی , عباس پژمان , ماهنامه , عرفاني , عزاداران بیل , چوب به دستهای ورزیل , گوهرمراد , جعفر مدرس صادقی , رمان ایرانی , سیمین دانشور , فیلم مستند , هزار و یک شب , توسعه شهری , حوزه هنری , فرهنگ و هنر , مدرک , حسن انوری , جبار باغچه بان , روباه و زاغ , نلسون ماندلا , محمود دولت آبادی , تراکتورسازی , روشنفكري , نگاران , درخت تبريزي پير , رضا براهني , صالح سجادي , ایرج میرزا , مدیرکل ارشاد , داستان نویسی , سووشون , گابریل گارسیا مارکز , ایرج بسطامی , حبیب , ساقي , تخیل , سخاوت عزتي , عباس بارز , امير قرباني عظمي , نهم دي 1290 , انديشه و منش سياسي , ثقه الاسلام تبريزي , ارسال اثر , سیدعلی صالحی , قره باغ , احمد شاملو ,

و چیزهای دیگر (Others)