;




سطر اول
گاه‌نگاری‌های مهدی ابراهیم‌پور در اینترنت


براي واقعه فراموش شده زلزله ورزقان /  يك نفر مي‌سپارد جان
 

براي واقعه فراموش شده زلزله ورزقان

 يك نفر مي‌سپارد جان

 علي ميرميراني

 

سرما رسيد. ديروز بخش‌هايي از شمال غرب كشور سپيدپوش شد. اين يك خبر هواشناسي نيست. اين هشدار يك فاجعه انساني است. اين زنگ خطر وعده‌هايي است كه محقق نشد. اين روي ديگر سكه‌يي است كه رسانه‌هاي رسمي گويا ابرام بر نديدنش دارند. اين آخر خط كانكس‌هايي است كه به منطقه زلزله‌زده ورزقان فرستاده نشد. مدرسه‌هايي كه ساخته نشد. خانه‌هايي كه بنا نشد.

سرما رسيد. جماعت درگير دلار سه هزار توماني و سكه يك و نيم ميليون توماني و ماست و پنير و دوغ و كشك خويشند. دشواري‌هاي معيشتي اين روزها گلوي مردمان را سخت مي‌فشارد.

سرما رسيد. در اجتماعات فضاهاي مجازي هم ديگر خبري از بي‌سرپناهان زلزله نيست. آنجا بيشتر جو زدگي است. هر روز سوژه‌يي. يك روز زلزله، يك روز هم اينكه فلان بازيگر در فلان ‌ميهماني بوده، تقريبا همه با هم در يك سطح و با يك ميزان از جو زدگي!

سرما رسيد و دو روز پيش خبر اين بود كه چادري در منطقه زلزله زده طعمه حريق شد و حريق انساني را طعمه خويش كرد. من نمي‌دانم آدميت ما جماعت طعمه كدامين حريق، در كدامين روز از كدامين ماه در كدامين سال شده... اينها شعار نيست. «بادها خبر از تغيير فصل مي‌دهند.» و اين?ها هم شعر نيست. اين تنها يك يادآوري زخم خورده است.

سرما رسيد. ماجرا به همين سادگي است. به سادگي «يك نفر دارد اينجا مي‌سپارد جان». به سادگي «يادم تو را فراموش».

سرما رسيد. تلگراف قصه شايد اين باشد: «مناطق زلزله‌زده. مردم بي‌سر پناه. چادرهايي كه نه تنها بدل به خانه كه تبديل به كانكس هم نشده‌اند. دست‌هاي كرخت كودكانه، مويه يك زن. مردي كه مي‌شكند در خود. سرمايي كه آوار شده بر آوارگان زلزله. دولتي كه همه جا را ساخته و مرتب تحويل داده طبق آمار، اسنادش هم موجود است حتما! و ما... مايي كه شانه بالا مي‌اندازيم فقط. خلاص»

 

 منبع: اعتماد



:: موضوعات مرتبط: يادداشت
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۱

.:: ::.





شعری برای زلزله ی آذربایجان / گؤزو یوم مام
 

شعری برای زلزله ی آذربایجان

گؤزو یوم مام

 

سردبیر محترم

سلام ، چند بیت شعر ( بزبان ترکی - فارسی ) در رابطه با زلزلۀ اخیر آذر بایجان خدمتتان تقدیم میگردد . خواهشمند است در صورت موافقت دستور فرمایند در وبسایت خوب و مفید شما چاپ و منتشر شود

پیشاپیش از لطفتان سپاسگزازم

پلاد زاهدی / تورنتو کانادا

گؤزو یوم مام

سَنَه یِئرلر آغزین آشدی من گؤزو یوم مام

سَنَه یئِللر بَرک دولاشدی من گؤزو یوم مام

سنی گؤردوم یِئرلر اوسته جاننان ایشلردین

نییه سَنَنن بَرک ساواشدی من گؤزو یوم مام

وئردیگی مال ، مال دا اولسا بال دا اولسا

جانی آلدی یارلا قاشدی من گؤزو یوم مام

آلآ گؤزلر باغلاداندا ، دآغلی دآغلاردان

آغلآماخدان سِئللر آشدی من گؤزو یوم مام

قورو گؤزلر باغلا بلکه سَن یاتا بولدون

هَلَه گؤزلر قانلا یاشدی من گؤزو یوم مام

آرکاداشدان ، اولکه داشدان سَن ماراخلی سان؟

تورپاق آلتی دونیا داشدی من گؤزو یوم مام

آخشام اوستی یِئر دَبَه شدی من دَبَه شمَدیم

گؤزلری وون صبری داشدی من گؤزو یوم مام

بایرام اوستی وئردیگین او توحفه یَه بیر باخ

قآرآ داغدان ، قآرآ داشدی من گؤزو یوم مام

داشدان اولسآ قلب بوردآ موم کیمین آخار

پُلادین باخ ، گؤزون آشدی من گؤزو یوم مام

 

ترجمه

زمین بر تو دهان گشود ، من چشم نخواهم بست

باد و باران بر تو پیچید ، من چشم نخواهم بست

تو از جان و دل بر آن زمین کار می کردی،می دیدم

از چه با تو چنین غضب کرد، من چشم نخواهم بست

ارمغانش بر تو اگر مال بود و منال بود

از تو جان گرفت و یار رُبود، من چشم نخواهم بست

آن چشمها چو می بستی ،بر سر آن کوههای داغدار

از اشک سیل ها روانه شد، من چشم نخواهم بست

چشمهای بی اشکت ببند شاید خواب به چشمان تو آمد

چشمان من از خون تَر است ، من چشم نخواهم بست

نگران هم شهری و هم وطنت هستی اینک؟

آنکه زیر آوار است هم دنیای توست، من چشم نخواهم بست

عصر آن روز زمین تکان خورد ،من تکانی نخوردم

کاسه صبر چشمانت لبریز شد ، من چشم نخواهم بست

ای زمین به هدیۀ روز عیدت نگاهی کن!

سنگ سیاهیست از کوهی سیاه ، من چشم نخواهم بست

از سنگ باشد اگر قلب، اینجا چون موم می چکد

چشم پولاد باز کرد این ، من چشم نخواهم بست  



:: موضوعات مرتبط: شعر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۱

.:: ::.





شعری تازه از سید علی صالحی باعنوان: «ما می‌ترسیم» / ورزقان هنوز بی‌سامان‌ است
 

شعری تازه از سید علی صالحی باعنوان: «ما می‌ترسیم»

ورزقان هنوز بی‌سامان‌ است


سید علی‌صالحی، در واكنش به بی‌سامان‌ ماندن و وضعیت زلزله‌زدگان آذربایجان كه علی‌رغم وعده‌های مسوولان؛ پس از گذشت دو ماه هنوز با مشكل سرپناه مواجه هستند، شعر تازه‌ای سروده است با نام «ورزقان».

صالحی در مقدمه‌ی این شعر آورده است: چند روز دیگر‏ دوماه می‌شود، دو ماه از زلزله‌ی آذربایجان می‌گذرد. سرمای استخوانْ‌سوز‏ حتی وعده‌های هیچ‌كس را باور نخواهد كرد.

 

«ورزقان»

اینجا هنوز هم
آدمی
از هیابانگِ بی‌هوده‌ی باد می‌ترسد،
از تكلم ِ بی‌دلیلِ باران می‌ترسد،
از باور ِ مرددِ آسمان به برف می‌ترسد.

ما می‌ترسیم
ما سردمان است
خسته‌ایم، یخ زده، بی‌خواب،
بی‌خواب ِ هوهوی ِ این همه زمْهَریر!

و این خیمه كه باد...
فانوسش را شكسته،
باران
بوریای‌اش را ربوده،
برف
لكنت ِ لرزانش را
كفن كرده است.

اینجا
ما می‌ترسیم
ما سردمان است
ما كارد به استخوان ِ‌مان رسیده است.

منبع: ایلنا



:: موضوعات مرتبط: شعر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان, ورزقان, سیدعلی صالحی
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در دوشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۱

.:: ::.





دنبال مقصر می‌گردید؟ ماییم!

 

دنبال مقصر می‌گردید؟ ماییم!

افشین اجلالی

درختان جنگل را قطع می‌کنیم و چوبش را می‌فروشیم و سیل که می‌آید تعجّب می‌کنیم. مالچ نمی‌پاشیم و گرد و خاک که تنفّس را مشکل می‌کند تعجّب می‌کنیم. زلزله می‌آید و خانه‌های گِلی فرو می‌ریزد و ما همچنان فقط تعجّب می‌کنیم!

برای ما جهان سوّمی‌ها هیچوقت علّت فاجعه مهم نیست. هرگز نخواسته‌ایم از بروز فجایع بعدی جلوگیری کنیم و همین که مقصّر ماجرا را پیدا کنیم و بی‌گناه شویم برایمان کافی است. برای شمایی که در زلزله آذربایجان دنبال مقصّر می‌گردید می‌گویم: مقصّر ماییم! ما مهندسانی که در دوران تحصیلمان مدام تحلیل سازه و مقاومت مصالح خواندیم و یادمان رفت آن پیرزن روستاییِ فرتوت که تنها آرزویش زیارت مشهد و سفر کربلاست چیزی در مورد مرکز سختی طبقه و نیروی جانبی وارد بر ساختمان نمی‌داند و قرار هم نیست که بداند و این ماییم که باید جورَش را بکشیم. وقتی برای برق‌رسانی به روستایش رفتیم شاید می‌خواستیم چراغی دَمِ در خانه‌اش روشن کنیم و قبضی به دستش بدهیم و چه خوب که در گازرسانی به روستایش چندان آمار خیره‌کننده‌ای نداشتیم که اگر داشتیم امروز جنازه نوه زیر خاک مانده‌اش را نه خاک گرفته که جزغاله تحویلش می‌دادیم. چه قدر وقتی رأیشان را می‌خواستیم جاده‌های خاکی و ناهموارشان را رفتیم و آمدیم و به خودمان لعنت فرستادیم که دیگر گذارمان به آنجا نیفتد و نان و نمکشان چه گیرا بود که باز هم با دست پروعده هرگاه لازمشان داشتیم با ماشین‌های شاسی‌بلند آن کوره راه‌ها را رفتیم و باز هم هروقت لازمشان داشته باشیم می‌رویم و تمام نمی‌شود این چرخه که خود داستان مفصّلی است.

برای ما که درگیر رساندن مصالح به طبقات خوش‌نمای برج‌هایمان بودیم اهمّیّتی نداشت چند بخشنامه و مصوّبه در خصوص بازسازی خانه‌های روستایی صادر می‌کنیم و می‌کنند و می‌شود و انصافاً سودش هم قابل مقایسه با دیگر وظایف وقتگیرمان نبود. تکلیف سازمان‌ها و نهادهای اداری و دولتی هم که مشخص است. در بد‌ترین حالت می‌گردند و دو سه نامه به تاریخ چند سال پیش پیدا می‌کنند که «ما نامه‌اش را نوشته بودیم و تذکّرش را داده بودیم و گفته بودیم و قرار بود بشود و داشت می‌شد و نمی‌دانیم چطور شد که نشد و...»

و حالا نیمه ویران یا کاملاً تخریب شده، درست روی خط گسل یا کمی آنطرف‌تر، زیر خانه‌های کاملاً گِلی یا دیوار‌ها و سقف‌هایی که دست بر قضا دو سه میلگردی هم دارند هموطنانی جانشان را از دست داده‌اند، خانواده‌هایی داغدارند، کودکانی بی‌سرپرستند و کسانی دیگر از داشتن عضوی برای همیشه محرومند و برای ما مثلاً مهندسانی که علم پیشگویی زمان این رخداد طبیعی (نه فاجعه و نتیجه گناهان بشر) را نداشتیم ولی توانایی جلوگیری از وقوع این فاجعه انسانی را آموخته بودیم و نمی‌دانیم فرداروزی در مجاورت همتایانمان از کشورهای دیگر چگونه سر بالا خواهیم گرفت خطّ قرمزی است دنبال نهاد مسئول را گرفتن. چنانکه چند سال دیگر طوفان نمک به صورت همین مردم محجوب و سر به زیر سیلی خواهد زد و باز هیچکس نمی‌داند مسبّب کیست، چرا که ذاتاً در این جهان همیشه سوّم هیچکس مسئول هیچ چیز نیست و غیر از این اگر بود که وضع چنین نمی‌شد. شاید باید عادت کنیم؛ اگر تا به حال نکرده‌ایم.

شاید برای آن هموطن اهوازی که در به قولی آلوده‌ترین شهر جهان با آن گرد و خاک همیشگی و گرمای کشنده و آبی که نمی‌توان نوشید زندگی می‌کند تصوّرش سخت باشد، ولی واقعیّت دارد که دو سه ماه دیگر راه ارتباطی خیلی از روستاهای مناطق زلزله‌زده به خاطر برف و کولاک بسته خواهد شد و این کلنگ‌هایی که برای بازسازی آذربایجان بر زمین می‌کوبند و سالهاست که زده‌اند و می‌زنند و خواهند زد دردی دوا نخواهد کرد که کلنگ بم را هم گویی دوستانِ همین کلنگ‌زن‌ها زده‌اند و کلنگ بازسازی مناطق جنگ‌زده خوزستان را هم همین‌ها زده‌اند و من نمی‌دانم کلنگی که برای بازسازی ژاپن بعد از سونامی زدند را می‌توان چند روزی عاریت گرفت یا نه، که لااقل برای فرونشاندن عطشِ دانستنمان ببینیم تفاوت این کلنگ‌ها چیست که در این گوشه عالَم هی می‌زنندش و توفیری نمی‌کند.

آب و خرما و پتو را مردم از دورافتاده‌ترین نقاط کشور که در ظاهر هیچ وجه اشتراک زبانی ممکن است با زلزله‌زدگان نداشته باشند و در باطن برادر و خواهری زیر آوار دارند برایشان می‌فرستند. متولّیان بازسازی امّا مثل قهرمانان سینمای هند از پشت درخت با یک بطری آب معدنی بیرون می‌پرند و وَرَمِ عذاب وجدانشان را می‌خوابانند و غافلند که بازسازی فقط همّت و کلنگ نمی‌خواهد، سیمان می‌خواهد و میلگردِ احتمالاً کیلویی ۲۰۰۰ تومانی و اعتبار می‌خواهد و پول و کارگر فنّی و ماشین آلات و خیلی از این‌ها را دیگر نامعقول است از هموطن ترک و لر و بلوچ و عرب و... انتظار داشتن. چقدر نامه خواهند نوشت و ستاد تشکیل خواهند داد و جلسه برگزار خواهند کرد و مصوّبه صادر خواهد شد و تا دوّمین آجر روی اوّلین آجر قرار گیرد چند روز و هفته و ماه طول خواهد کشید؟ از اسرار است و نخواهیم دانست.

آبرویی که باید از جامعه مهندسی می‌رفت، رفت. فاجعه بعدی کی رخ می‌دهد؟ نمی‌دانیم. درختان جنگل را قطع می‌کنیم و چوبش را می‌فروشیم و سیل که می‌آید تعجّب می‌کنیم. مالچ نمی‌پاشیم و گرد و خاک که تنفّس را مشکل می‌کند تعجّب می‌کنیم. زلزله می‌آید و خانه‌های گِلی فرو می‌ریزد و ما همچنان فقط تعجّب می‌کنیم و در‌‌ همان حال که تعجّب می‌کنیم بجای آنکه هموطنانمان را دعوت کنیم در خانه‌های امنی که برایشان ساخته‌ایم بمانند پیشنهاد پدرانه‌مان بیرون روی چمن‌ها خوابیدن است که اگر چنین بود در جزیره ژاپن هیچ سقفی نبود و همه پارک‌نشین بودند و عجیب هم نیست، که سقف بالای سر مردم را ما نمی‌سازیم، عدّه‌ای رمّال و بزّاز و کلّه‌پز و دندانساز می‌سازند و تازه روی گسل هم می‌سازند که اگر گسل شمال تبریز نام «باغمیشه» را یدک می‌کشد امروز بلند‌ترین و پر تراکمترین آپارتمان‌ها را در شهرک باغمیشه می‌سازند و شاید بعد از هر زلزله و پس‌لرزه، متری چند هزار تومان هم گران‌تر بفروشند که اینجا مزیّتش این است که روی گسل است و چنین است و چنان! که بعید نیست از خون در شیشه فروشانی که دیگر نه پنهانند و نه در افسانه‌ها دنبالشان می‌گردیم. کاش جامعه مهندسی کشور چنین سر به زیر و خجالت‌زده نبود، که اگر چه کم نیستند نیک مردان و خیّران و نخبگان این جامعه، اما آنان نه تصمیم گیرنده‌اند و نه در دایره تصمیم‌گیرندگان و تخصیص‌دهندگانِ اعتبار و صادر‌کنندگانِ بخشنامه جایی برای آنان هست؛ که اگر بود امروز سوژه صحبت چیز دیگری بود و شاید شماری از زیر آوار ماندگان هم مخاطبمان بودند. برای شما یی که در زلزله آذربایجان و هزار و یک فاجعه دیگر دنبال مقصّر می‌گردید می‌گویم: مقصّر ماییم...

منبع: قانون



:: موضوعات مرتبط: يادداشت
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۱

.:: ::.





كودكان مصيبت ديده / روايت يك مددكار اجتماعي از مشكلات اجتماعي زمين لرزه آذربايجان
 

كودكان مصيبت ديده

روايت يك مددكار اجتماعي از مشكلات اجتماعي زمين لرزه آذربايجان

غزل حضرتي

زلزله بلايي طبيعي است؛ بلايي كه همانند ديگر بلاهاي زميني و آسماني خبر نمي‌كند. كشوري چون ايران كه گسل‌هاي پير و جوان زيادي را در خود دارد، با اين پديده طبيعي ناآشنا نيست. هرازچندگاهي شهري، روستايي مي‌لرزد و مسوولان را به فكر مي‌اندازد كه اگر اين‌بار شهري بزرگ‌تر بلرزد چه بايد كرد. سيل امدادرساني و كمك‌هاي اوليه، آواربرداري و رساندن مجروحان به بيمارستان در چند روز اول و امدادهاي روحي و رواني به مردم مصيبت‌ديده در روزهاي بعدي روال كار هميشگي امدادرساني به زلزله‌زدگان است. مددكاران اجتماعي از هفته گذشته راهي آذربايجان شده‌اند تا پس از رساندن آب و غذا به مردم و برطرف كردن نيازهاي جسماني‌شان به روح و روان‌شان بپردازند و اين‌بار شوك حاصل از فاجعه را از درون‌شان به بيرون بكشند تا شايد قدري آرام گيرند. كودكان، در اين ميان مصيبت‌ديدگان كوچكي‌اند كه ديده نمي‌شوند. غم فاجعه را كسي بر دوش آنها نمي‌بيند و همه گمان مي‌كنند بي‌خيال از دنيا، غم و اندوه در دنياي كودكانه‌شان راهي ندارد. مددكاران اجتماعي راهي آذربايجان شدند تا با اين آسيب‌‌ديدگان كوچك همراه شوند و به غم دل آنها برسند. نازنين عين‌اليقين، مددكار اجتماعي در گفت و گو با «اعتماد» از مشاهداتش، آنچه مردم، مددكاران و امدادگران از هرنوعي، دولتي و غيردولتي براي مردم آذربايجان كرده بودند، از كم و كاستي‌ها و نيازهاي مردم، از آنچه مورد غفلت واقع شده و آنچه درست انجام شده، مي‌گويد: «سه‌شنبه بعدازظهر وارد تبريز شدم و با هماهنگي‌هاي انجام شده چهارشنبه صبح كار شروع شد. ما از ابتدا گروه هدف‌مان را كودكان زلزله‌زده گذاشتيم و به دنبال نيازهاي كودكان بوديم؛ كودكان پس از بحران.كتابي توسط يونيسف و بهزيستي تهيه شده بود به نام كتاب «امداد به كودكان در شرايط بحران براي مددكاران اجتماعي». در اين راستا 150 مددكار را در سراسر كشور آموزش داده بوديم تا هنگام بلاياي طبيعي اين دوستان به منطقه اعزام شوند. من هم آموزش‌ها را ديده بودم و تجربه زلزله بم را داشتم. از روز اول تا روز پنجم امدادفوري و نيازهاي حياتي است و مددكاران در بم دنبال اين بودند كه وسايل را از زير آوار بيرون بياورند و آب و غذا به زلزله‌زدگان برسانند.


متاسفانه كودكان در بحران‌هايي چون زلزله ديده نمي‌شوند. بزرگ‌ترها كه به دنبال نجات اطرافيان از زير آوارند و باقي‌مانده زندگي‌شان. اگر بزرگسالان در حال گذران دوران سوگ هستند اين دوران براي كودكان هم هست. بزرگ‌ترها فكر مي‌كنند كودكان نمي‌فهمند. اين مهم است كه آنها را در اولويت قرار دهيم چون تاثير اين‌گونه بحران‌ها بر روي آنها بسيار بيشتر از بزرگسالان است.


تمركز مددكاران روي كودكان جداشده

بيماري‌هاي ايجادشده بين كودكان در اثر عدم رعايت بهداشت عمومي بيش از بقيه ديده مي‌شود. نداشتن حمام و دستشويي سيار در برخي روستاها، باعث شده مردم از رودخانه‌ها و هرآنچه به دست‌شان مي‌رسد براي تميزي و رعايت بهداشت استفاده كنند. كودكان جدا شده در اين بين آسيب‌پذير‌ترين بخش از بازماندگانند كه توجه خاصي را مي‌طلبند؛ كودكاني كه يك يا هردو والد خود را از دست داده‌اند يا مرگ آنها را جدا كرده يا والدين‌شان به واسطه جراحت آوار راهي بيمارستان شده‌اند يا از قبل از دست داده بودند و حال تنها مانده‌اند.بايد بتوانيم آنها را شناسايي و مستند‌سازي كنيم. از كارهاي پس از ارزيابي سريع، شناسايي مشكلات سريع كودكان است. شناسايي كودكان جدا شده به عهده مددكار سازمان بهزيستي است. در اين ميان كودكان نبايد جدا شوند، بايد يا خانواده‌هايشان پيدا شوند و تحويل آنها شوند يا باز پيوند خانواده انجام شود يا پس از يكي، دو سال فرزندخواندگي انجام شود. موضوع پذيرفتن فرزند به راحتي تحويل به يك خانواده انجام نمي‌شود. اين كودكان در خيابان رها نشده‌اند تا يكي از راه برسد و بزرگشان كند. بايد مراحل شناسايي مستند‌سازي رديابي بازپيوند خانواده صورت گيرد كه حالا مي‌تواند بازپيوند با خانواده خود كودك صورت گيرد يا به خانواده‌يي ديگر تحويل داده شود.

مردم آذربايجان برخلاف مناطق ديگر راضي به تحويل دادن فرزندان فاميل و همسايه خود با وجود از دست دادن والدين كودك نمي‌شوند و حاضر به پذيرش اين كودكان هستند. «اينكه مردم آذربايجان نمي‌پذيرند كه كودكان فاميل و خانواده‌شان از آنها جدا شوند از نقاط مثبت اين مردم است كه در بم ديده نمي‌شد. آماري بين 36 تا 40 نفر از كودكان جداشده داريم. در رديابي‌هاي انجام شده مشخص مي‌شود كه قرار است اين كودك به خانواده خودش بپيوندد يا بايد به خانواده جديدي سپرده شود. بايد كودكان جدامانده را به بهزيستي تحويل داد و پس از آن تعيين شود كه قرار است سرنوشت كودك چه باشد. مشكلي كه در بم به وجود آمد اين بود كه اول خانواده درجه يك و دو به خاطر شوك وارده و احساسات برانگيخته شده كودك خواهر يا برادر از دست رفته‌اش را به فرزندي مي‌پذيرفت و بعد از مدتي كه زندگي‌اش به روال عادي‌تر برمي‌گشت از كار خود پشيمان مي‌شد و اذعان مي‌داشت كه خرج فرزندان خودم را نمي‌توانم بدهم و اين فرزند بار اضافي بر دوش خانواده‌ام است. در اين حالات ضربه وارده به كودكي كه به خانواده خاله يا عمه‌اش تعلق گرفته بيشتر از زماني‌ است كه خانواده‌اش را از دست داده است. حس سربار بودن به دنبال خود خشونت‌هايي عليه كودك به وجود مي‌آورد و در مواردي هم منجر به كودك‌آزاري مي‌شود كه مهم‌ترين نوعش غفلت است. اين نوع از كودك‌آزاري در همه بحران‌ها بر روي كودكان وجود دارد. اينكه كودكان را نمي‌بينند و به دنبال زندگي از دست رفته‌شان هستند بزرگ‌ترين غفلت است. سوءاستفاده‌ها با تحت حمايت بودن كودك در بهزيستي يا خانواده به حداقل مي‌رسد.

 

سوگ كودكانه را دريابيم

مواردي كه باعث ياري رساندن به كودكان مصيبت ديده مي‌شود، حمايت‌هاي رواني، اجتماعي كودك است با ايجاد فضاهاي دوستدار كودك مي‌توان اين فشار را از روي آنها برداشت. مهد سيار نمونه اجرا شده اين حمايت‌هاست كه نخستين شرط لازم براي ايجاد ارتباط با كودكان آشنايي به زبان تركي ا‌ست تا بتوان با كودكان ارتباط برقرار كرد. تا جايي كه من شنيدم سه روستا- مهد در روستاهاي زلزله‌زده ايجادشد و قرار بود روز يكشنبه گذشته 11 روستا - مهد ديگر افتتاح شود. مهد‌ها به راحتي قابل احداث است. مهدي كه من ديدم 10 تا 12 كودك در چادر در حال نقاشي بودند، دو مربي جوان داشتند كه استفاده از تسهيلگرهاي محلي در اين ميان كمك زيادي مي‌كند. افراد زيادي هستند كه قبلا مربي بودند يا معتمد محل بودند يا در نهضت‌ها تدريس مي‌كردند مي‌توانند در اداره مهدها و ارتباط با بچه‌ها به بهزيستي كمك كنند. چون مردم به آنها اعتماد مي‌كنند. ما قرار است حمايت رواني اجتماعي داشته باشيم و فشار را از روي كودكان‌ برداريم و ما فكر مي‌كنيم سوگ فقط مختص بزرگسالان است در حالي كه سوگ در كودكان سختي و فشار خودش را دارد. مراحل مختلفي در آنها طي مي‌شود كه در مرحله نخست انكار است و پس از آن فوران احساسات، اشكال در تمركز روي هر مساله غير از فقدان مساله اصلي، آشفتگي در وضعيت جسماني كه يكسري بيماري‌هاي روان تني مي‌گيرند و پس از آن افسردگي و بيان غم و اندوه و احساس خصومت و بي‌علاقگي به فعاليت‌هاي عادي و در نهايت بازگشت به حالت عادي زندگي‌ است. اين مراحل در همه كودكان رخ مي‌دهد و بسته به عمق حادثه و شرايط كودك متفاوت است. بازي‌هايي كه ما طراحي مي‌كنيم روي تمركز بچه‌هاست. يك بازي به برون‌ريزي بچه‌ها كمك مي‌كرد و بازي ديگري اعتماد به نفس‌شان را. در زلزله بم تا چند ماه پس از حادثه وقتي از كودكان مي‌خواستيم نقاشي بكشند چادر هلال احمر را همراه با آرمش مي‌كشيدند. اين نشان‌دهنده تاثير عميق اين جريان است.

فضاي مشاركتي با كودكان تنها راهي‌ است كه جواب مي‌دهد. مربي بچه‌ها بايد با همراهي آنها بتواند كودكان را با خود همراه كند و تلاش در بهبود اوضاع روحي آنها داشته باشد. امنيت در مهد‌ها و فضاهايي كه كودكان را در آنجا نگه مي‌داريم، نيز اهميت دارد. چادر كودكان نزديك رودخانه، پرتگاه يا جاده نباشد تا بتوان كمي با فضاي داخل خانه شبيه‌سازي كرد. رعايت بهداشت براي كودكان از اوجب واجبات است. شايد والدين هنگام مصيبت‌هاي اينچنيني به فكر بهداشت كودك خود نباشند اما وقتي كسي متولي حمايت از كودكان مي‌شود بايد اين مسائل را هم مد نظر قرار دهد. مربي ارتباط‌گيرنده با كودكان بايد به فرهنگ آنها و زبان‌شان آشنايي داشته باشد. افراد غيرآذري يا كساني كه زبان تركي بلد نيستند به هيچ‌وجه نمي‌توانند معتمد كودك شوند. اينكه فرد سومي بخواهد حرف‌هاي دو طرف را براي هم ترجمه كند باعث بلندتر شدن ديوار بي‌اعتمادي مي‌شود. سطح بازي‌هاي كودكانه و حتي آشنايي با بازي‌هاي محلي كمك زيادي به ارتباط‌گيري با كودكان جدامانده مي‌كند. استفاده از وسايل بازي ساده، كتابخواني با زبان و گويش محلي و بازي‌هايي كه بچه‌ها در كوچه و خيابان با دوستان‌شان انجام مي‌دادند بسيار بيشتر كمك خواهد كرد. مهدكودك سيار با زيرانداز، يك توپ و چند كتاب قابل راه‌اندازي‌ است. همه اينها را مي‌توان در يك كوله‌پشتي با خود همراه داشت. با اين وسايل ساده مي‌توان شادي را درون جمع‌هاي بچه‌ها برد. البته شادي ايجاد شده هم بايد متناسب با غم و مصيبت مردم باشد. اين مهدها حتي خانواده‌ها را هم مي‌تواند درگير خود كند و حس كنند اميدهاي ديگري هم وجود دارد. در زلزله بم وقتي فيلمي براي كودكان به نمايش مي‌گذاشتيم فقط دو رديف اول كودكان و بقيه خانواده‌هايشان بودند.

 

آموزش و توانمندي، نياز مبرم مردم آسيب‌ديده

بازسازي رواني مردم منطقه پس از مدتي كه مددكاران به ياري‌شان شتافتند برعهده خودشان است. نيروهاي امدادي و مددكاران پس از مدتي منطقه را ترك مي‌كنند. ما تا آخر عمرمان در منطقه نيستيم و با آموزش به جوان‌تر‌هاي روستا مي‌توانيم بازسازي اين فضاها را بر عهده خودشان بگذاريم. نيروهاي امدادي بايد نيروهاي محلي را توانمند كنند. كه اگر از محل رفتيم همچنان مهدكودك سرجاي خودش باشد كتابخانه‌ها سر جاي خود باشد. فعاليت‌هاي ما نبايد قائل به فرد يا سازمان باشد. هدف ما توانمند كردن اين افراد است كه بتوانند روي پاي خودشان بايستند و بتوانند خودشان زندگي‌شان را از صفر شروع كنند.

ما مي‌توانيم در مواردي به خود كودكان و نوجوانان آموزش دهيم كه در صورت مواجهه با خطر چگونه از خود دفاع و چگونه با آن مقابله كنند. احداث دستشويي‌ها در مسيرهاي دور باعث مي‌شود مادران نگران دختران نوجوان خود باشند و آنها هم به دليل ناآگاهي نمي‌توانند از خطرات موجود آگاه شوند.

 

روستاهاي محروم، محروم ماندند

در اين سفر نيازهاي اوليه كودكان به غير از آب و غذا رفع نشده بود، توزيع ناعادلانه را من در اين روستاها ديدم. روستاهاي نزديك جاده مملو از كمك‌هاي مردمي بود كنار برخي چادرها بيش از 20 باكس آب معدني زير آفتاب ديده مي‌شد و در برخي روستاهاي دورتر كه در دل كوهستان و راه ورودي آن صعب‌العبور بود چنين وفور نعمتي ديده نمي‌شد.

از 12 روستايي كه من ديدم دو روستا برق داشت و در حال وصل كردن برق روستاها بودند. بسياري از روستاها هم از خانه‌هايشان برق كشيده بودند. اولويت اصلي روستاييان در حال حاضر علاوه بر دوش حمام و دستشويي، فنس است براي دام‌هايشان. مشكل ديگري كه من در اين چند روز ديدم اين بود كه دام‌هاي نجات‌يافته در كنار چادرهاي مردم زندگي مي‌كردند. اين رها بودن دام‌ها باعث بروز بيماري‌هاي متفاوتي خواهد شد. حصاري دور دام‌ها وجود نداشت. كودكان هم در كنار دام‌ها به بازي مشغول بودند. عفونت چشم و اسهال در ميان كودكان شايع شده بود و اين باعث شد تقاضاي فنس از شهرهاي ديگر داشته باشيم. اگر اين مشكلات برطرف نشود نه‌تنها كودكان كه بزرگسالان هم به اين بيماري‌ها مبتلا خواهند شد. در هر روستا مشخص باشد كه دام‌ها در منطقه‌يي دورتر از مردم باشند و اينكه دام‌ها رها نباشند و باعث ايجاد بيماري شوند. مشكل بهداشت در روستاهاي آسيب‌ديده به ميزان زيادي ديده مي‌شود. تنها در يكي از روستاهاي منطقه ورزقان به نام جيغه با جمعيت 350 خانوار و 1500 نفر يك دستشويي راه‌اندازي شده داشت و اين براي زنان و كودكان مشكل ايجاد مي‌كند. در برخي روستاها دستشويي‌هاي سيار آمده بود اما هنوز راه‌اندازي نشده بود و اين كار را براي روستاييان سخت مي‌كند مخصوصا براي زنان و كودكان كه بايد مسافتي را در شب بروند تا به دستشويي‌ها برسند. آمار كودكان زير 2 سال و زنان باردار در ميان زلزله‌زدگان بسيار زيادند. تنها در روستاي جيغه 36 زن باردار وجود دارند. شهرهاي اهر، ورزقان و هريس هم امكانات خوبي براي اين قشر ندارد. با اين حجم تخريب هم امكان رساندن اين زنان به بيمارستان شهري وجود ندارد. ناامني در روستاها به واسطه حضور گرگ‌ها وجود دارد. بوي لاشه دام‌هاي مانده در زير آوار‌ها گرگ‌ها را به سمت روستاها مي‌كشاند و اين براي خانواده‌هايي كه تنها سقف بالاي سرشان چادر هلال احمر است ترسناك است. نگراني حمله گرگ به دام‌هاي زنده هم از نگراني‌هاي ديگر روستايي‌هاست. اين دام‌ها تنها بازماندگان دام‌هايي هستند كه روستاييان زندگي‌شان را با آنها مي‌چرخاندند.

 

آذربايجان، وسيع‌تر از بم

يكي از تفاوت‌هاي زلزله بم با آذربايجان در همين وسعتش است. كل شهر بم و اطرافش را مي‌شد در عرض كمتر از 4 ساعت پياده طي كرد اما دسترسي به روستاهاي ورزقان و اهر مشكل است و برخي روستاها را با ماشين‌هاي معمولي هم نمي‌شود رفت چه رسد به پاي پياده. فاصله برخي روستاها از هم بالاي يك ساعت با ماشين است و اين كار امدادرساني به روستاهاي دورافتاده را سخت مي‌كند. در بررسي‌هايي كه شد دو يا سه روستا محو شده است. اسم روستاها در نقشه وجود دارد اما اثري از روستا ديده نمي‌شود و ظاهرا روستا به زيرزمين رفته است و اين كار امدادرساني را كند مي‌كند. مقصر كسي نيست مقصر وسعت بيش از حد منطقه آسيب ديده است كه كار را سخت كرده است. بنا بر اصول بين‌المللي كار امدادرساني اوليه بايد 5 روز طول بكشد و پس از 5 روز بايد مددكاران وارد شوند و نياز‌هاي ثانويه آسيب‌ديدگان را بررسي كنند. اين پروسه به خاطر شرايط جغرافيايي منطقه كار ما را هم به تعويق انداخت.


نيازهاي مردم منطقه را دريابيم

وقتي زلزله مي‌آيد همه فكر مي‌كنند اين مردم از ابتدا بدبخت بودند و همه با آنها به شكل ترحم‌آميز برخورد مي‌كنند. اگر اين مساله را بدانيم كه اين مردم از اول زلزله‌زده نبودند و از بد روزگار اين اتفاق برايشان افتاده قطعا طور ديگري برخورد مي‌كنيم. كمك‌هاي غيرنقدي در حال حاضر به ما كمكي نمي‌كند. وسايلي در ذهن مردم است كه براي كمك به مردم مي‌خرند و ارسال مي‌كنند، اما اينكه نيازهاي فعلي مردم آذربايجان چيست مهم است. شايد كسي فكر نكند كه براي مردم كرم دست و صورت بفرستد يا مردم به ضد آفتاب نيازمند باشند اما وقتي از خود مردم سوال مي‌كرديم كه الان كه نيازهاي آب و غذايي‌تان برطرف شده چه مي‌خواهيد، نيازهايي از اين دست داشتند كه براي كساني كه در شهرهاي ديگر در حال جمع كردن كمك هستند دور از ذهن است و همچنان به فكر جمع كردن آذوقه و پتو هستند. اما دست‌هاي آنها ترك خورده و پوست‌شان آفتاب سوخته شده چون دايما زير آفتابند. ويتامين «آ-د» و كرم‌هاي مرطوب‌كننده دست و صورت معمولي هم حتي خوشحال‌شان مي‌كند. اين كمك‌ها با ارزيابي سريع و ساماندهي آنها صورت مي‌گيرد. مردم منطقه خود در حال حاضر نياز به آموزش دارند چون خودشان بيش از بقيه به مايحتاج خود آگاهند. اما شوك وارد شده به آنها باعث مي‌شود كه نتوانند متمركز فكر كنند. اينكه پس از 10 روز همچنان منتظر دستشويي سيار هلال احمر باشند و كسي حتي به آنها نگفته باشد كه مي‌توانيد خودتان با حفر زمين در منطقه‌يي دور از چادر و حصاركشي ساده اطرافش دستشويي صحرايي داشته باشيد نشان مي‌دهد كه مردم نجات‌يافته خود بهتر از هركسي مي‌توانند به خود كمك كنند اما فقط كافي ا‌ست كمك فكري داشته باشند. وقتي ما بهشان كمك‌هاي بهداشتي مثل ويتامين آ- د مي‌داديم انگار كه دنيا را بهشان داده بوديم و از خوشحالي روي پا بند نبودند. من كه خود تجربه زلزله بم را داشتم با پيش‌زمينه ذهني به آذربايجان رفتم اما با ورود به منطقه متوجه شدم نيازهاي مردم اين منطقه با بم تفاوت‌هاي زيادي داشت. بافت فرهنگي، زبان مردم و روستايي بودن اين منطقه از تفاوت‌هاي آذربايجان با بم بود. مردم با كمك‌هاي فراواني كه كردند در امدادرساني نقش بسزايي داشتند اما به دليل وسعت بيش از حد روستا‌ها تنها به روستاهاي كنار جاده مي‌رسيدند و روستاهاي دور از جاده و صعب‌العبور از كمك‌هاي مردمي محروم مي‌ماندند. مشكل ديگري هم كه ايجاد مي‌شد عدم شناخت از نيازهاي مردمي بود. شايد باكس‌هاي آب معدني به حدي زياد بود كه به كار مردم نمي‌آمد يا حجم زيادي از نان‌ها را به دليل خشك شدن و بيات شدن دور ريخته مي‌شد و يا خوراك دام مي‌شد. مردم اگر مي‌خواهند كمك‌هايشان مثمر ثمر واقع شود سعي كنند كمك نقدي به سازمان‌هاي دولتي و يا غيردولتي كه معتمدشان هستند ببرند تا آنها با توجه به شناختي كه از منطقه و نيازهاي روز مردم كه دايما در حال تغيير است دارند كمك‌رساني كنند تا آنها هرچه زودتر بسامان برسند.

منبع: اعتماد



:: موضوعات مرتبط: گزارش، مقاله
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۱

.:: ::.





دووارلاری چات گؤتورن بیر شه هر!
 

توضیح سطر اول: این شعر ترکی و ترجمه اش را جناب آقای مقصود تقی زاده هریس (نیسگیل) با این جمله ی کوتاه - سلام، ترجمه ای از سروده ی ترکی خودم برایتان ارسال می کنم. امیدوارم بپسندید.-برای «سطر اول» فرستاده اند. من هم امیدوارم بپسندید! 

دووارلاری چات گؤتورن بیر شه هر!


من کیویجم
باجاباجام
وللی یم.
دووارلاری چات گؤتورن بیر شه هرم.
من هریسم
ورزقانام
اهرم.
تیتره دیم
اوچدوم،
داغیلدیم.
هئچ بیر کیمسه بیلمه دی!
خبرلر منی دئمه دی!
یاردیمجی لار ایمدادیما گلمه دی!
شوملادیم
تؤکولدوم.
قاتلاندیم
بوکولدوم.
اون ایکی گون سوووشسا دا،
لاخلاییرام
تیتره ییرم
اسیره م هله.
آلتی ریشتردن چوخ ایدی
اوره ییمده قوپان زلزله...


//////////////////////////////////

ترجمه:

شهری با دیوارهای ترک برداشته

من کیویجم
باجه باجم
ولیلویم.
من شهری هستم با دیوارهای ترک برداشته.
من هریسم
ورزقانم
اهرم.
لرزیدم
فرو ریختم
از هم پاشیدم.
کسی نفهمید
مرا در اخبار نگفتند!
امدادگران به امدادم نیامدند!
آوار گشتم
فرو ریختم.
خم گشتم و
دو تا شدم.
دوازده روز گذشت...
اما هنوز
می لرزم و
می لرزم.
در تلاطمم چون باد.
از6 ریشتر بیشتر بود
زلزله ای که در دلم رخ داد...
مقصود تقی زاده هریس(نیسگیل)

 

+ «کیویج»، «باجه باج» و «ولیلو» سه تا از روستاهای «هریس» هستند که به کلی ویران شدند.



:: موضوعات مرتبط: شعر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۱

.:: ::.





دعوت فعالان فرهنگی-اجتماعی، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران به یاری و مشارکت عمومی برای بازسازی مناطق زلز

 

دعوت فعالان فرهنگی-اجتماعی، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران

به یاری و مشارکت عمومی برای بازسازی مناطق زلزله‌زده

 

سازمان‌های مردم‌نهاد، فعالان فرهنگی-اجتماعی، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران پیام همدردی و تسلیت به بازماندگان زلزله‌زده و هم‌میهنان در «آذربایجان شرقی» فرستادند و دعوت به یاری و مشارکت عمومی برای بازسازی مناطق زلزله‌زده کردند.

 10 روز از زمین‌لرزه در شمال غربی میهنمان گذشته است. اغلب روزهای نخست پس از زلزله کمک‌های مردمی به مناطق آسیب‌دیده سرازیر می‌شود و موج رسانه‌ای خوبی نیز به پوشش اخبار زلزله اختصاص می‌یابد؛ اما پس از نجات جان آسیب‌دیدگان و اسکان موقت آن‌ها که مرحله دوم نیازها، یعنی نیاز به بازسازی روانی و بازسازی زندگی عادی آغاز می‌شود، تنها با گذشت یک هفته کم‌کم موج رسانه‌ای فروکش و مردم نیز بحران و ضرورت یاری‌رسانی به آسیب‌دیدگان را پایان‌یافته تلقی می‌کنند.

جمعی از سازمان‌های مردم‌نهاد، فعالان فرهنگی-اجتماعی و خبرنگاران و روزنامه‌نگاران ضمن جلب توجه به این مورد، در پیامی به بازماندگان زلزله و هم‌میهنانمان در شمال غربی کشور تسلیت گفته‌ و ابراز همدردی کرده‌اند. نویسندگان این پیام از دیگر هم‌میهنان دعوت کرده‌اند که یاری‌رسانی و مشارکت عمومی جهت بازسازی مناطق زلزله‌زده را متوقف نکنند.

متن پیام و فهرست امضاکنندگان آن به شرح زیر است:

با شنیدن خبر زلزله در استان‌های آذری کشورمان درد و تاثری عمیق بر جان و دلمان نشست. آمرزش برای رفتگان آرزومندیم و ضمن هم‌دردی با خانواده‌های بازماندگان و مردم خوب آذربایجان، مراتب تسلیت خود را به همه مردم ایران ابراز می‌داریم. سازمان‌های غیردولتی، خبرنگاران و فعالان فرهنگی اجتماعی امضاءکننده، بر خود لازم می‌دانند که نکاتی را درباره این زلزله یادآور شوند.

سازمان‌های غیردولتی و مردم‌نهاد مانند همیشه می‌توانند نقش مهمی را ایفاء نمایند. انعطاف‌پذیری و توانایی ارتباط دو ویژگی اصلی این سازمان‌هاست که به آن‌ها امکان می‌دهد که در این شرایط بحرانی بتوانند راحت‌تر در اقدام‌های مربوط به یاری‌رسانی حضور یابند. امیدواریم که همه سازمان‌های غیردولتی متوجه مسوولیت خود باشند و بتوانند نهایت تلاش خود را برای کمک‌رسانی انجام دهند.

خبرنگاران و رسانه‌های مستقل و به واقع مردمی در پوشش خبری موارد مربوط به قسمت‌های زلزله‌زده، تاثیر مهمی داشته و هم‌چنین نقش فعالان فرهنگی اجتماعی در افزایش مشارکت‌های مردمی و امدادرسانی و بازسازی مناطق مهم است.

کمک‌رسانی در لحظه‌های اولیه زلزله بسیار اهمیت دارد و آنچه بسیار مهم‌تر است، دوران پس از ‌زلزله و بازسازی منطقه‌ها و توانبخشی بازماندگان از زلزله است. امیدواریم که ارگان‌های دولتی و انجمن‌های غیردولتی مرتبط با این موضوع به اهمیت این موضوع پی برده و بتوانند با سرمایه‌گذاری و تخصیص منابع کافی کمک کنند تا به سرعت بازماندگان بتوانند به زندگی عادی خود بازگردند و نیز فرآیند بازسازی منطقه‌های آسیب‌دیده به بهترین شکل خود به پایان برسد.

هم‌چنین لازم است که از زلزله رودبار، بم و اینک آذربایجان شرقی درس گرفته شود و موضوع زلزله را موضوع کم‌اهمیتی تلقی نکنیم. آمادگی لازم برای کمک‌رسانی در این زلزله‌ها، مقاوم‌سازی ساختمان‌ها و آموزش مردم برای رفتارهای درست در هنگام بروز چنین بحران‌هایی، بخشی از وظایفی است که در همه سطح‌های دولت تا انجمن‌های محلی باید پی‌گیری شود.

فراموش نکنیم که این زلزله پس از ظهر اتفاق افتاد؛ یعنی در زمانی که مردم بیدار بودند،  اگر این زلزله در نیمه‌شب رخ می‌داد، شاید هزاران نفر کشته می‌شدند، چنانکه زلزله بم نیز با شدت شش و نیم ریشتر بود و هزاران کشته بر جای گذاشت در این صورت این هشداری جدی برای همه ماست که با یک رویکرد جامع و همه‌جانبه، میزان آمادگی خود را بیشتر و بیشتر کنیم. هر گروه از مردم گرفته تا دولت، وظایفی دارند که اهمال‌کاری در آن ممکن است باعث خسارت‌های جبران‌ناپذیری باشد.

هم‌دلی و کنار هم بودن، یاری‌رسانی و یاری همدیگر، بخشی جدایی‌ناپذیر از فرهنگ ایرانی است. این روحیه را در این دوره تقویت کنیم و به یاری هم‌میهنان خود بشتابیم.

به هم اعتماد کنیم و این اعتماد را گسترش دهیم.

امضاءکنندگان

سازمان‌های مردم نهاد: انجمن دوستداران و حافظان خشت خام، انجمن دوستداران میراث فرهنگی افراز، انجمن تاریانا خوزستان، انجمن بوم آب و آفتاب، بنیاد فردوسی، انجمن پاسداشت مفاخر ایران، انجمن راهنمایان تور، انجمن مهرپادین مهریز، انجمن فکر برتر، انجمن دکتر چمران، انجمن کهن‌دژ همدان، انجمن میراث هزار کرمان، شبکه انجمن‌های دوستدار میراث فرهنگی استان یزد، خانه ایران‌شناسی عصر باستان فارس، بنیاد میبدی، کمیته پیگیری خانه‌های قدیمی تهران، انجمن دوستداران میراث فرهنگی میبد، انجمن مهرگان فارس، انجمن صنفی مهندسان صنعت آب خوزستان، انجمن اعضای هیات علمی مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور

فعالان فرهنگی-اجتماعی، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران: سعید نشاط، علیرضاصادقی، علیرضا افشاری، احسان عزت‌پور، محمد خیام، فرهاد رهبری، مجتبی گهستونی، آزاده ساسانی، یاسر موحدفر، میثم موحدفر، بابک مغازه‌ای، کاوش ساعی، مسعود بُربُر، سجاد اصغری، نیلوفر پرزیوند، سیاوش آریا، حسین زندی، بهنام صابرنعمتی، مهدی خرمدل، حمیدرضا خدابخشی، حمیدرضا طهماسبی‌پور، مصطفی مسجدی آرانی، زهرا اژئر، محمد درویش، کیوان وارثی، میترا فردوسی، مسعود لقمان

 

منبع: قانون



:: موضوعات مرتبط: خبر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در سه شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





مستند زلزله آذربایجان
 

مستند زلزله آذربایجان

قسمت هایی از مستند زلزله آذربایجان/ کاری از میلاد رنجبر دل آسایی. اسم این مستند فعلا انتخاب نشده و تصویر برداریش ادامه دارد...

از این لینک دانلود کنید:
http://uplod.ir/gzt1rb7l9icp/New_-_anoonss.mp4.htm



:: موضوعات مرتبط: خبر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





در برخورد آمبولانس اورژانس اجتماعی با یک دستگاه پژو / جاده مرگ 7 کشته و 6 مصدوم بر جای گذاشت  


در برخورد آمبولانس اورژانس اجتماعی با یک دستگاه پژو

جاده مرگ 7 کشته و 6 مصدوم بر جای گذاشت


مقارن ساعت دوی ظهر برخورد یک دستگاه آمبولانس «اورژانس اجتماعی» با پژو در محور «خواجه» به سمت «اهر»، هفت کشته و شش زخمی بر جای گذاشت.

متاسفانه به علت شدت برخورد، پنج تن در دم جان باخته و هشت تن دیگر نیز به بیمارستان «امام رضا تبریز» منتقل شدند. دو تن از مصدومین نیز به علت شدت جراحات وارده، در بیمارستان جان خود را از دست دادند.

به گفته­ی شاهدان عینی، علت تصادف سبقت غیرمجاز یک دستگاه پراید از آمبولانس «اورژانس اجتماعی» بود. به دنبال این سبقت غیرمجاز راننده آمبولانس نیز به علت عدم کنترل خودرو، با پژو برخورد می­کند.

متاسفانه در این سانحه دکتر «امیرمحمد رحمان­پور کوچه»؛ دکترای روانپزشکی از دانشگاه «ازمیر» و مولف چند کتاب و فعال شناخته شده­ی تبریزی، که روزهای اخیر برای کمک به زلزله­زدگان در مناطق زلزله­زده­ی «قاراداغ» حضور داشت، جان خود را از دست داد.

وی جهت مرحم گذاشتن بر زخم کودکان آذربایجانی عازم این سفر بود و تا آن جا که توانست به وظیفه خود عمل کرد.عکس پیوست این خبر مربوط به آخرین ساعات زندگی وی در روستای «عباس­آباد خواجه» می باشد.

روحش شاد و قرین رحمت باد.



:: موضوعات مرتبط: خبر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





در پناه چادرها! (2) / شش روز پس از زلزله‌ي آذربايجان / گزارش دومین سفر به مناطق زلزله زده قاراداغ


در پناه چادرها! (2)

جمعه؛ بيست و هفتم مردادماه / شش روز پس از زلزله‌ي آذربايجان

گزارش دومین سفر به مناطق زلزله زده «قاراداغ»

 

سطر اول: صبح زود درآمديم. هدف‌مان رساندن مقداري وسايل تهيه شده بود و ديدار از روستاهايي ديگر. از جمع دوستاني كه روز سه‌شنبه همراهم بودند فقط «ميلاد دل‌آسا» آمده بود و همراهان ديگري هم داشتيم. گمان‌مان اين بود كه چون صبح زود درآمده‌ايم، با جاده‌اي خلوت روبه‌رو خواهيم شد. ولي اين طور نبود. ماشين‌هاي زيادي قبل از ما راه افتاده بودند و جاده‌ي «تبريزاهر» را به سمت روستاهاي زلزله‌زده طي مي‌كردند. مردم همچنان راغبند خودشان كمك‌ها را به دست زلزله‌زدگان برسانند و پرسان پرسان روستاهاي آسيب‌ديده را پيدا مي‌كنند.

دو نفر از دوستان كه در ماشين كنار من نشسته بودند، عرق قوميتي‌شان تيز بود و بالطبع تنور داغ شعار دادن هم بدجور گرم. بحث‌هايي ميان‌مان درگرفت كه در اين مجال نمي‌گنجد. الغرض كه ديدم آب من كمافي‌السابق با اين عزيزان توي يك جوب نمي‌رود، همان طور كه با «پان‌ايرانيست»ها و باقي عزيزان. بگذريم.

 

روستای «دغلیان»

قصدمان را گذاشتيم روستاي «دغليان» كه با مسيري فرعي به جاده‌ي «اهر-ورزقان» وصل مي‌شد. روستايي كوچك كه بخشي از آن بعد از زلزله آتش گرفته و سوخته. هيچ چيز براي اهالي باقي نمانده تا از زیر آوار دربیاورند. جاده‌ي فرعي از جايي، ديگر آسفالت نبود و ناهمواري جاده‌اي مالرو در مقابل‌مان تن به آفتاب صبحگاهي داده بود.

از پیچ و خم­ها گذشتیم و رسیدیم روستای «دغلیان». این جا از پس زلزله، آتش­سوزی شده. داشته و نداشته­ی اهالی را لهیب آتش با خود برده. اتصالی برق همان و سوختن همه چیز همان. حتا احشامی که زیر آوار نمانده بودند، جزغاله شده­اند. صحنه­ی دلخراشیست. ماشین آتش­نشانی رسیده ولی آب تمام شده. تا برود مخزن را پر کند و برگردد، دیگر کار از کار گذشته. «دغلیان» از توابع شهرستان «اهر» است و پرت بودنش از جاده­ی اصلی کار را برای اهالی سخت کرده.

اوضاع و احوال مردم نسبت به روز سه­شنبه بهتر است. امدادرسانی­ها منظم­تر و بهتر صورت می­گیرد و کمک­های مردمی هم هدف­دارتر شده و روستاهای دورافتاده­تر را هم شامل شده. تامین احتیاجات اولیه تقریباً روند بهتری یافته و کم­کم مسایل دیگری رخ می­نماید. بهداشت مهم­ترین این مسایل است و وسایل گرمایشی و لباس گرم برای روزهایی که در پی خواهد آمد و سرما را با خود خواهد آورد. هر چند سوز شب­های تابستان «قاراداغ» خودش کم چیزی نیست.

از وسایل­مان هر چه را به درد اهالی «دغلیان» می­خورد، دادیم و با اهالی هم صحبت شدیم. گله داشتند از کم­کاری­ها و می­پرسیدند؛ چطور خواهند توانست این خسارت­ها را جبران کنند؟ آتش هنوز کاملاً خاموش نشده بود و از ته ویرانه­ها و زیر آوار، دود سیاه هنوز بالا می­آمد.

 

روستای «اورنگ»

از «دغلیان» درآمدیم و جاده­ی «ورزقان-اهر» را ادامه دادیم. از جاده­ای خاکی که سربالایی تیزی داشت رفتیم سمت روستای «اورنگ». با این که روستا جاده­ی مناسبی نداشت ولی باز هم امدادهای مردمی رسیده بود. چند ماشین دیگر هم از پی ما سربالایی را گرفتند و به روستا رسیدند. همه چیز تقریباً توی روستا مساعد بود. اقلام مورد نیازشان را چادر به چادر توزیع کردیم. بیش­تر با خودمان لوازم بهداشتی و شوینده برده بودیم. بتادین، پنبه، پوشک، شامپو، ریکا، کیسه­ی زباله و چیزهای دیگر. البته کنسرو و مواد خوراکی را فراموش نکرده بودیم.

حالا که شش روز از آن اتفاق گذشته، سیمای رنج­دیده­ی مردم هم آرام­تر شده و به شرایط غیرعادی کنونی، عادت کرده­اند. ولی نمی­شود که تا ابد همین طور توی چادرها ماند. وقتی داشتم این گزارش را می­نوشتم، خبری خواندم که آواربرداری برای بازسازی روستای «اورنگ» با حضور وزیر راه و شهرسازی آغاز شده و ایشان قول معاون اول رییس­جمهور را مبنی بر بازسازی دو ماهه­ی مناطق زلزله­زده­ی «قاراداغ» تکرار نموده است. ا... اعلم

 

روستای «باجا باش»

از «اورنگ» درآمدیم و مسیر برگشت به سمت تبریز را در پیش گرفتیم. هدف­مان رفتن به روستای «باجا باش» از توابع «هریس» بود. روستایی که در صدر خبرها بود و با تخریب صددرصدی و بیست و چند کشته و کلی مجروح، یکی از آسیب­دیده­ترین روستاهای زلزله­ی اخیر به شمار می­رود. شب قبل خبری از این روستا مخابره شده بود مبنی بر این که؛ هنوز جسد شش نفر در زیر آوار مانده و بیرون آورده نشده است.

رسیدیم روستا. چه روستایی؟ دیگر اثری از روستا باقی نمانده. حفره­ای از خاک و چوب و آهن. زمین دهن باز کرده و خانه­ها مانند سنگ غلتیده­اند روی هم و این آوار شده روی آن یکی و آن یکی روی دیگری و همین طور رفته پایین. هیچ چیز نمانده تا گواهی باشد بر این که این جا زمانی روستا بوده.

از ابتدای ورود بوی تعفن دماغ­مان را زد. نیروهای امدادی و انتظامی این جا حضور بیش­تری دارند. ماسک در اختیارمان گذاشتند. جویای اوضاع و احوال شدم. گفتند؛ احشامِ مرده در حال گندیدن هستند و هنوز آواربرداری به صورت کامل اتفاق نیفتاده تا لاشه­ها را دفن کنند. خبری از آن شش جسد باقی مانده، نداشتند و می­گفتند؛ دیگر جسدی باقی نمانده. ماموری انتظامی که کارت خبرنگاری ما را دید، گفت: «شب­ها جانوارن وحشی می­آیند توی ده. به مردم توصیه کرده­ایم شب زیاد از چادرها دور نشوند.»

پیرمردی را یافتیم که با پسرانش در حال درآوردن وسایل زندگیش از زیر آوار بود. نیازی بپرسیدن نبود. شروع کرد به تعریف کردن:

«بیز چولده ایشلیردوق، حاصیل گؤتوروردیق. ته جه آرواد ائودیدی. زلزله کی گلدی، بیزی گوتدو، ویردی یئره. بیز دئدیق به بوغاناغدی. گلدیق کنده، ائله بورانی بوجور گوردوق. آرواد قالمیشدی دام آلتیندا. بئلی سینیب. آپاریبلار تبریزده بیمارستانا.»

(ما خودش و پسرها و عروس­ها- روی زمین کار می­کردیم. محصولات­مان را برمی­داشتیم. این اطراف گندم و جو و عدس و برخی محصولات دیمی دیگر می­کارند.- فقط زنم توی خانه بود. زلزله که آمد، زدمان زمین. فکر کردیم گردباد است. آمدیم و ده را همین طور دیدیم. زنم مانده بود زیر آوار. کمرش شکسته و بردنش تبریز.)

 

فاجعه­ی تمام عیار

روزهای سخت زلزله­زدگان هنوز نیامده. از مصیبت رسته­اند ولی فردا و فرداها هنوز ماجراهای بسیاری با خود دارد. زمین هنوز از رقص ویرانگرش دست برنداشته و نزدیک به هزار لرزه و پس­لرزه اتفاق افتاده است و به قول امروزی­ها؛ «زمین هنوز روی ویبره است.» هنوز هول فعال شدن گسل «تبریزم است. تجربه­ی فاجعه­ی «قاراداغ» اثبات کرد که مدیریت بحران هنوز توان مدیریت قابل قبولی ندارد و عملکردش نگرانی بسیاری برای مردم ایجاد کرده است.

زلزله­ی «قاراداغ» یک فاجعه­ی تمام عیار است. جای خوشوقتی آن جا بود که این زلزله در روز اتفاق افتاد و تعداد کشته­ها و زخمی­ها به مراتب کم­تر از نمونه­های مشابه دیگر در ایران شد. ولی ابعاد تخریب و جمعیت آسیب­دیده­ی آن بسیار وسیع است. منطقه­ی وسیعی از سه شهرستان «اهر»، «هریس» و «ورزقان» دچار آسیب جدی شده و بخشی از صنعت کشاورزی استان نیز به تبع آن از بین رفته است. نزدیک به یکصد هزار تن بی­خانمان و آسیب­دیده که نیاز به حمایت­های جدی دارند، روزهای سختی را برای آذربایجان و مردمش نوید می­دهد.

هماکنون آن چه مردم زلزله­زده بدان نیاز مبرم دارد را می­توان به چند دسته تقسیم کرد:

1. ملزومات بهداشتی

2. حمام و سرویس­های بهداشتی سیار

3. امدادهای روانی

4. پوشاک

5. وسایل گرمایشی

6. وسایل روشنایی مانند چراغ قوه و فانوس

7. تبدیل اسکان از چادر به کانکس تا آماده شدن خانه­های دایمی

 

مطلب مرتبط:

در پناه چادرها (1)



:: موضوعات مرتبط: گزارش
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





در پناه چادرها /  بیایید، این جا نیازمند همه­ی ماست

 

توضیح سطر اول:

سه­شنبه به همراه عده­ای از دوستان عازم مناطق زلزله­زده شدم. تجربه­ی تلخ و جانکاهیست نظاره­گر آوارگی مردمی بودن که بی­حامی و بی­یاور گرفتار قهر طبیعت شده­اند.

مردم من؛ مردم آذربایجان، مردمی بی­نظریند. چه آن مردمی که به مصیبتی گرفتارند و چه آنان که در کنار مصیب­دیدگان می­ایستند و می­مانند.

گزارش این دیدار را در وبلاگم می­گذارم، گزارشی برای مردمم!

 

در پناه چادرها

بیایید، این جا نیازمند همه­ی ماست

 

تبریز، ساعت دوازده ظهر

راه افتادیم. اکیپ خبری ماهنامه آماده شده بود برای رفتن به مناطق زلزله­زده. کمک­های جمع­آوری شده بعداز ظهر راه می­افتاد. ما پیشترک حرکت کردیم تا وقت کافی برای عکاسی و تهیه گزارش داشته باشیم و همچنین پیگیر اوضاع باشیم و ببینیم کجا نیاز بیش­تری دارد و کجا ندارد. توی «تبریز» آب معدنی و کنسرو نایاب شده. مردم شروع کرده­اند به جمع­آوری وسایل.

این جا چندان اعتمادی به نهادهای امدادرسان نیست. آن­هایی که رفته­اند خبر آورده­اند که امدادرسانی وضعیت خوبی ندارد. پس مردم خودشان دست به کار شده­اند. هر چی دستشان آمده برداشته و عازم شده­اند برای کمک. از دیروز به هر کسی گفتیم کمک جمع­آوری می­کنیم برای زلزله­زدگان اول پرسیده: «خودتان می­برید یا می­دهید دست دولت؟» و ما اطمینان داده­ایم که خودمان خواهیم برد تا راضی شده برای کمک کردن. آن هم چه دست و دلبازانه و راحت.

آن­هایی که دیروز رفته­اند آمار وسایل مورد نیاز زلزله­زده­ها را آورده­اند و این آمار همین طور دهان به دهان گشته و امروز شده وسایلی که دیروز نبود و جمع شده پشت وانت­ها و کامیونت­ها و ماشین­ها تا راهی «اهر»، «هریس» و «ورزقان» شود. امروز هم آمار کمبودها برای فردا جمع خواهد شد. «تبریز» تب و تاب عجیبی را پشت سر می­گذارد و عجیب نیست چنین تب و تابی برای شهری که «مادر شهرهای آذربایجان» است و داغ عزیزانش را بر دل دارد.

 

یک ساعت بعد جاده­ی «تبریز-اهر»، «تبریز-ورزقان»

جاده­ی «اهر-تبریز» و «ورزقان-تبریز» جاده­ی باریکی­ست. سال­هاست این گونه است و طبق آمار این جاده خطرناک­ترین جاده­ی استان است و هر روز تلفات بسیاری می­گیرد. ولی امروز این جاده معنای دیگری غیر از مرگ دارد. جاده پر است از ماشین؛ وانت و کامیون و سواری­هایی که پر شده­اند از کمک­های مردمی. از همه جای آذربایجان. پلاک­ها را نگاه می­کنم، همه هستند. یعنی همه­ی «آذربایجان» خودش راه افتاده برای کمک.

آرام جلو می­رویم. خبر رسیده بود که دیروز «ارتش» نگذاشته ماشین­ها از «سه­راهی اهر» عبور کنند. البته ما اکیپ خبری بود و راهمان باز، ولی بقیه مردم چی؟ هنوز تصمیم نگرفته­ بودیم سمت «اهر» برویم یا «ورزقان» ولی کمی جلوتر، جایی که راه «اهر» و «ورزقان» از هم جدا می­شوند، پیچیدیم سمت «ورزقان» و روستاهایی که مال «هریس» و «ورزقان»ند و بیش­ترین خسارت­ها را از این حادثه دیده­اند.

 

خبرها گویا نبودند

همه چیز در وهمی از شایعه پنهان است. هیچ خبر درستی از اوضاع نداریم. «رسانه­ی ملی» و مسئولین هیچ چیز به دردبخوری نگفته­اند. به تجربه دست­مان آمده که وقتی چنین ابهام رسانه­ای از طرف «دولت» و «صدا و سیما» اعمال می­شود، حتماً اوضاع وخیم است و رشته­ی کار از دست حضرات درآمده و به اصطلاح «لاپوشانی» می­کنند. دل نگران بودیم و هنوز هستیم ولی ته دل­مان امیدوار که شاید کارها روبه­راه است و امدادرسان­ها علی­رغم خبرهای مردمی وظایف­شان را درست انجام داده­اند و «ستاد مدیریت بحران» واقعاً مدیریت بحران کرده نه ...

 

«چای کندی»

از جاده فرعی که می­رفت سمت «سرند» گذشتیم. هدف­مان در نهایت رسیدن به «ورزقان» بود پس از جاده­ی «ورزقان» خارج نشدیم. توی منطقه­ی «سرند» روستاهای زیادی ویران شده و تقریباً دیگر وجود ندارند. «باجاباش»، «هفتدران»، «گیویج» و ... از این قسم روستاهاست. کمی جلوتر رسیدیم به روستای «چای کندی». روستا سمت چپ مسیر حرکت ما قرار داشت ولی کمپ را این طرف جاده و روی گورستان ده بر پا کرده بودند. گروهی از امدادرسان­های مردمی هم با وانت­ها و ماشین­هایشان پشت سر ما وارد کمپ روستای «چای کندی» شدند.

بچه­ها شروع کردن به عکاسی و فیلمبرداری و من هم گشتی میان چادرها زدم. باید کمی می­گشتم تا هم محیط را بشناسم و بدانم از چه چیزی خواهم پرسید و هم باید کاری می­کردم تا حضور خودم و دوستان در میان این مردم مصیبت­زده عادی جلوه کند و راغب شوند به گفت­وگو.

چادرهای سفید منقوش به آرم «هلال احمر» را صبح فردای زلزله آورده­اند و توی گورستان ده برپا کرده­اند. آن قدری نیست که بشود گفت به همه رسیده چون در برخی چادرها دو، سه خانواده با هم ساکن شده­اند ولی بالاخره فعلاً سرپناهیست فارغ از آوار و رهایشان می­کند از آوارگی.

این روستا درست کنار جاده است و طبیعی­ست که دسترسی به آن راحت­تر است و امدادرسانی هم زحمت زیادی ندارد. از کل جمعیت روستا تنها دو نفر مجروح شده­اند. مدرسه و مسجد و درمانگاه این طرف هستند و کل جمعیت ده منتقل شده­اند این جا.

از روستا دیگر چیزی نمانده جز خاطره­ای که بعدها گفته خواهد از خانه­ی فلانی و فلان کوچه -به قول ما «تنگه»- و فلان اتفاق. کمک­های مردمی را می­برند سمت مدرسه تا شورای ده میان مردم پخش کند. کسی از روستاییان می­گوید: «این طور نمی­شود که. شورا همه­ی وسایل را جمع می­کند و بعد بین فک و فامیل خودش توزیع می­کند.»

گشتی می­زنم و یکی از افرادی را که زیاد این­ور و آن­ور می­رود و ماشین­های کمک­رسان را هدایت می­کند به حرف می­گیرم. زودی صدایش همه را جمع می­کند دور و برمان: «ما که از دولت فقط همین چادرها را دیده­ایم. باز هم مردم. هیچ چیز نداریم. فقط یک چادر که آن هم به همه نرسیده. کل وسایل­مان مانده زیر آوار. ...»

تعجب می­کنم. چهار روز از زلزله می­گذرد. و این روستا درست کنار جاده است. این منطقه، روستاهایی دارد که حتا جاده­ی آسفالته هم ندارند و خیلی از جاده­ی اصلی دورند. چه بر سر این روستاها خواهد آمد؟

 

«میرزعلی کندی»

از «چای کندی» جدا شدیم و در به سمت «ورزقان» جلوتر رفتیم. کمی آن طرف­تر دورنمای ویران دهی پیدا بود. «میرزعلی کندی» یکی از روستاهایی­ست که از روز اول اسمش را زیاد شنیده­ایم.

شش نفر از اهالی آن زیر آوار مانده­اند و همه­شان هم زن و کودکند. این جا هم چادرها توی گورستان ده برپا شده. این جا بهت زلزله سنگین­تر است. یکی از کشته­ها را تازه دفن کرده­اند و برسر قبرش مویه­های فراق و جدایی روان است. هنوز زمین می­لرزد و آوار باز آوار می­شود.

می­روم توی ده. عده­ای دارند راه باز می­کنند سمت طویله­ای. می­روم روی تل خاک­ها. دو گاو توی طویله گیر کرده­اند، صحیح و سالم و راهی برای خروج ندارند. نگاه می­کنم به پشته­ی خاک و سنگی که سر راهشان هست و فکر می­کنم شاید نتوانند این گاوها را از پس­لرزها نجات دهند.

این جا هم وضع به همان منوال قبلی­ست. چادرها برقرار است ولی انگار برای امدادرسانی بعدی برنامه­ای در دست نیست. کنجکاو شده­ام تا در «ورزقان» بفهمم وقتی «هلال احمر» توانسته چادرها را پخش کند، دیگر نهادهای امدادرسان نتوانسته­اند ملزومات زندگی مردم را تامین کنند؟

در یک ساعتی که گشتیم توی «میرزعلی کندی» و شاهد تلاش مردم برای نجات وسایل­شان از زیر آواری بودیم که هر لحظه ممکن بود در اثر پس­لرزه­ای فرو بریزد و صفیر مرگشان شود، به خبرهایی که در رسانه­ها و روزنامه­های دولتی و شبه دولتی در مورد امدادرسانی می­دادند، فکر کردم و دیدم هیچ کدام با آن چیزی که من می­بینم و شاهدش هستم، همخوانی ندارد.

یکی از اهالی ما را برد به خانه­ای. گفت: «دو نفر از کشته­شده­ها این جا بودند. توی زلزله­ی اول –مرکزش اهر بود- خانه­شان ویران شد، ولی نمرده بودند. صدایشان را می­شنیدیم. رفتیم کمک ولی زلزله­ی دوم آمد و بقیه­ی خانه آوار شد روی سرشان.»

 

«چراغلی»

نشانی «چراغلی» را اهالی روستای «میرزعلی کندی» دادند. از یک جاده­ی فرعی راهی شدیم. کمی جلوتر به دوراهی رسیدیم. راه سمت راست را گرفتیم و افتادیم توی جاده­ای خاکی و مالرو. سربالای و سرپایینی­های تیز و خطرناک. پیچیدیم توی دل جاده و گرد و خاک­کنان خودمان را رساندیم «چراغلی».

وضعیت این جا وخیم است. سیزده کشته ثمره­ی لرزیدن زمین و قهر طبیعت است برای اهالی آن. مردم هم رسیده­اند و وسایل مورد نیاز آسیب­دیدگان را با خود آورده­اند. این جا ماشین­ها پلاک «اردبیل» دارند و از «مشکین­شهر» آمده­اند. همه­ی آذربایجان دست به دست هم داده­اند.

این جا دیگر روستا معنایی ندارد. فقط تلی بزرگ از خاک و خل. «چراغلی» ویرانه­ای تمام و کمال است. هر چند با این راه و مسیر ارتباطی که دارد، فکر نمی­کنم قبلاً هم از آباد بودن بهره­ی سرخوشانه­ای داشته باشد. هنوز در این کشور روستاهایی وجود دارد که راه­شان خاکیست، کم­ترین دسترسی به امکانات ندارند و سختی زندگی سنگینی بارش را همچنان روی دوش مردمانش می­گذارد. این روستا با «تبریز» که مرکز استان است کمی نزدیک دو ساعت فاصله دارد. آن قدرها هم دور نیست. ولی چه فایده؟

 

«رییس مجلس» رسیده بود

حضور کمرنگ نیروهای امدادی به یک باره در روستا افزایش می­یابد. ما عکس­هایمان را گرفته­ایم و راهی هستیم. توی دلم می­گویم حتماً به فکر این جا هم افتاده­اند. به جاده­ی اصلی که می­رسیم، یک نفر را می­بینم که کاور «ستاد مدیریت بحران» بر تن دارد و دارد از کنار جاده، از روستای «میرزعلی کندی» را عکس می­گیرد. می­پرسم: «چند روستای دیگر همین نزدیکی­ها می­شناسد که نیاز به کمک دارند.» می­گوید: «نمی­دانم.» می­پرسم: «بالاخره شما باید آمار داشته باشید.» اعتنایی نمی­کند. سماجت می­کنم: «از چه چیز عکس می­گیرید؟» می­گوید: «دکتر لاریجانی آمده توی روستاست.» «دکتر» را جوری می­گوید انگار دکترای آقای «لاریجانی» را او اعطا کرده و چیز خیلی خیلی باارزشی­ست. دو زاری­ام می­افتد که چرا نیروهای امدادی یک دفعه­ای سر و کله­شان پیدا شده و جاده­ای که تا نیم ساعت پیش قرق مردم و ماشین­های کمک­رسان مردمی بود، الان پر شده از ماشین­های پلاک دولتی و نهادهای امدادی.

 

«ورزقان»

ساعت نزدیک­های پنج است. معطل نشدیم. راندیم سمت «ورزقان». «ورزقان بنا به اخبار رسمی چیزیش نشده ولی دیگر شنیده­هایم بی­اعتبارند. هر چه دیده­ام خلاف شنیده­هایم است. اولین چیزی که توی «ورزقان» توجهم را جلب می­کند، ساختمان آسیب­دیده­ی فرمانداریست. ساختمان جدیدالاحداثیست و مطمئناً مرکز مدیریت بحران منطقه هم هست. با مامور جلوی در هماهنگ کردیم و داخل حیاط فرمانداری شدیم. چند نفر دور میزی در سایه­سار درختی نشسته بودند. خیلی زود مطلع شدیم که خود «ورزقان» هم آسیب دیده و نیازمند کمک­رسانی­ست. کاملاً مشخص بود که اختیار از دست «فرمانداری ورزقان» خارج شده و عملاً مدیریتی برای بحران نباید متصور بود. آشفتگی همه­گیر شده بود و این میان نمی­شد فهمید چه کسی و یا کسانی عهده­دار هدایت امورات و امدادرسانی هستند. شهر «ورزقان» شهری آسیب­دیده و بی­پناه بود. مردم جلوی مقر سپاه که انگار دیگر مسئولیت امدادرسانی را به طور کامل برعهده گرفته است، ایستاده­اند به امید چادری و یا پتویی.

 

هنوز می­لرزد این خاک

از فرمانداری آمدیم بیرون. ساعت تقریباً شش و نیم بود که زیر پایمان لرزید. بدجور هم لرزید. زلزله که گذشت، فکر کردم اگر آن گاوهای توی ده «میرزعلی کندی» را درنیاورده باشند، الان دیگر زیر آوار مانده­اند و تمام. راهمان را گرفتیم تا برگردیم. تازه از کنار روستای «چای کندی» رد شده بودیم که خبر آوردند پلی توی مسیر بر اثر زلزله­ی یک ساعت قبل نشست کرده و قابل رفت و آمد نیست. برگشتیم سمت «ورزقان» تا از مسیر «اهر» به «تبریز» برسیم. جاده شلوغ بود. پر بود از ماشین. خسته بودیم.

 

بیایید، این جا نیازمند همه­ی ماست

روز تمام شده بود و شب چادرش را کشیده بود روی سر خلق خدا. سفیدی چادرها گاهی پیدا بود و گاهی ناپیدا و مردمان من در پناه این چادرها قرار است، روزهای آینده را سر کنند. روزهایی که عزم سرما دارند و به استقبال پاییزی می­روند که به دنبالش زمستانی هم دارد.

زلزله­زدگان آذربایجان همچنان نیازمند کمک هستند. نیازمند مهربانی­اند. هیچ چیز هم نیاورید، دل­تان را پر کنید از محبت و برایشان بیاورید. تشنه­ی حرف زدن و شنیده شدن­اند. بیایید و کاری نداشته باشید که رسانه­ها چه می­گویند، این جا نیازمند همه­ی ماست.

 

مطلب مرتبط:

در پناه چادرها (2)



:: موضوعات مرتبط: گزارش، خبر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





چهار نیاز اصلی زلزله زدگان چیست؟  

چهار نیاز اصلی زلزله زدگان چیست؟


کمک های مردمی همچنان در حد زیادی به سمت این مناطق روانه است. بسیاری از این کمک ها توسط خود مردم و با خودروهای شخصی به دست آوارگان می رسد. با این حال در نحوه توزیع کمک ها مشکلاتی وجود دارد.

هلال احمر در همه مناطق زلزله زده چادر زده و افراد بی خانمان را عمدتاً اسکان داده است. همچنین با کمک وزارت بهداشت، نیازهای دارویی مردم نیز در حد مناسبی تأمین شده است.

با این حال، یکی از مسائلی که مردم را به شدت می آزارد، فقدان یا کمبود شدید سرویس های بهداشتی صحرایی است. این معضل به ویژه در روستاهایی مانند زغن آباد که آسیب صد در صدی دیده اند، بیش از بقیه جاها مشکل زاست. 


کودکان نیازمند ترند

کودکان بازمانده از حادثه زلزله، به شدت آسیب روحی دیده اند و نیاز به امداد روانی دارند؛ از جمله یک کودک که 9 نفر از اعضای خانواده اش را از دست داده، از روز حادثه تا کنون قدرت تکلم خود را از دست داده است و برغم تلاش روستاییان، حتی یک کلمه هم حرف نمی زند.

در چنین شرایطی نیاز مبرم به اعزام روانشناسان و مشاوران به مناطق زلزله زده وجود دارد تا بتوانند در کنار نیروهای امدادی، آلام روحی بازماندگان و مخصوصاً کودکان را کاهش دهند.


پتو و لوازم گرم کننده بفرستید

در حالی که در بسیاری از مناطق کشور در این موقع از سال، کولر روشن است، شب های مناطق زلزله زده بسیار سرد است و مردم که در چادرها به سر می برند، ناگزیرند برای گرم شدن، از چند پتو استفاده کنند.

با توجه به این که پاییز نیز در راه است، مردم که از نظر مواد غذایی و آب، مشکل حادی ندارند، نیاز شدیدی به پتو، لباس گرم و لوازم گرمایشی دارند.


سرقت کامیون حامل چادر

در شرایطی که امنیت نسبی در مناطق زلزله زده وجود دارد اما به نظر می رسد برخی افراد یا باندهای تبهکار آرام آرام به سمت این مناطق راه افتاده اند و با رویکردی غیرانسانی، از شرایط سوء استفاده می کنند. 

یک امدادگر هلال احمر که نخواست نامش فاش شود به خبرنگار عصرایران گفت که روز چهارشنبه، یک کامیون حامل چادرهای گرانقیمت که برای زلزله زدگان ارسال شده بود، توسط افراد ناشناس در ورزقان به سرقت رفت. تا لحطه مخابره این خبر، اطلاعی از این که نیروهای امنیتی توانسته اند این کامیون را پیدا کند یا خیر، در دست نیست.


با توجه به این گزارش، به طور خلاصه زلزله زدگان چهار نیاز فوری دارند:

-تقویت ضریب امنیتی

-پتو، لباس گرم و لوازم گرمایشی 

-مشاوران و روانشناسان 

-سرویس های بهداشتی صحرایی




:: موضوعات مرتبط: خبر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان, نیازها
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





ابراز همدردي محمود دولت‌آبادي با هموطنان زلزله‌زده در مراسم نكوداشت 72سالگي‌اش در برنامه‌ي «عصر روشن

ابراز همدردي محمود دولت‌آبادي با هموطنان زلزله‌زده

در مراسم نكوداشت 72سالگي‌اش در برنامه‌ي «عصر روشن»

«اشك حافظ خرد و صبر به دريا انداخت

چه كند سوز غم عشق نيارست نهفت!

آسيب‌ديدگانِ ما، در آذربايجان

رنج‌هاي‌تان را عميقا حس و درك مي‌توان كرد،

طاقت و تحمل شما در تلخ‌ترين روزگاران، همواره ستودني بوده است و هست؛ چنان‌چه هم‌اكنون در موقعيتي چنين تلخ و سخت.

اميدوارم مسؤولان مربوطه به وظايف خود عمل خواهند كرد؛ و يقين دارم كه هم‌ميهنان از جاي جاي كشور، شما مردمان كارآ و پرزحمت را تنها نخواهند گذاشت.

شخصا در هر چنين سانحه‌اي اداي دين كرده‌ام و همين انتظار از ديگر آدميان نيز مي‌رود.»

«ديروز و امروز از برگزار‌كنندگان خواهش كردم مقوله‌ي تولد را عنوان نكنند ـ چنان‌چه خود ايشان هم‌ چنين نظري داشتند. پس اگر اكنون اين‌جا هستم، از جهت قولي‌ است كه پيش از اين پذيرفته‌ام، و قطعه‌اي كه مي‌خوانم، اميدوارم همچون نشاني از همدلي و همدردي انگاشته بشود ـ اندوهگين؛ به حرمت آن آدمياني كه هم‌اكنون از دل تجربه‌هايي چنان سرد و سنگين در گذر هستند.»



:: موضوعات مرتبط: خبر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان, محمود دولت آبادی
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





سروده‌هایی برای زلزله‌ی دلخراش «آذربایجان»

 

سروده‌هایی برای زلزله‌ی دلخراش «آذربایجان»

سطر اول: هر شعر تازه ای به دستم برسد این جا برایتان می گذارم. با تشکر از وبلاگ دوشنبه که مبتکر چنین پستی بود و یکی مثل این را در ابتدای وبلاگ قرار داده.

 

////////////////////////////////////////////////////////////////

 

نيستي خاطره‌ها

برای مردمم؛ و رویاهایی که گذشت به زلزله­ای

بهانه­سروده­ای برای زلزله­ی آذربایجان

 

پريد و رفت

          به هنگامه‌ي لرزشي

و در زير آوار اين زندگي

                       تو بودي و من؛ زندگي

جراحت نبود، درد بود

                 عذابي شديد و جهنم نبود

و من اين چنين دست در دست تو

تقلاي باران و

              خاك و

                     درو

و فصلي رسيده پر از سيب كال

ميان درختان بی­برگ، بی­بهار

همين واژه­ها شاهدند

                    از كجا

رسيده پرستو به ويرانه‌ها

نمي‌شد شبي خواب من، خواب من

تو بودي نشسته به روياي من

تو رويا شدي،

              عشق كابوسمان

و رقص زمين معركه­گيرمان

به خرناسه­اي خواب، من را ربود

تو ماندي و

           يك خاطره

                    ديگر چه سود؟ 

 

مهدی ابراهیم پور

 

////////////////////////////////////////////////////////////////

به یاد مردمانی از اهر و ورزقان

 «برای صادق اهری و همشهریانش»

 

زمین بازی‌اش گرفته

و از آسمان سقف می‌بارد

 

خاک بر سرِ ما

خاک بر سرِ خاک

... می‌بارد

 

هی... آسمان!

هنوز آن بالایی؟

این سو...

آن سو...

هر سو به دنبال تو گشتم

به دنبال سوسوی تو

از لای خاک‌ها

آجرها

تیرهای چوبی

تنِ له شده‌ی عروسکش

 

زمین؟... نه!

...دیگر نه!

او را به تو می‌سپارم

از همه‌ی او همین عروسک من را بس

به تو می‌سپارمش اگر نباری

نبار!

یک امشبی را دیگر نبار

آسمان

 

احمد ابوالفتحی- 21 مرداد 1391

 

برای دیدن باقی اشعار به  ادامه مطلب مراجعه کنید.



:: موضوعات مرتبط: شعر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





شعر / نيستي خاطره‌ها
 

سطر اول / شعر

نيستي خاطره‌ها

برای مردمم؛ و رویاهایی که گذشت به زلزله­ای

بهانه­سروده­ای برای زلزله­ی آذربایجان

 

پريد و رفت

          به هنگامه‌ي لرزشي

و در زير آوار اين زندگي

                       تو بودي و من؛ زندگي

جراحت نبود، درد بود

                 عذابي شديد و جهنم نبود

و من اين چنين دست در دست تو

تقلاي باران و

              خاك و

                     درو

و فصلي رسيده پر از سيب كال

ميان درختان بی­برگ، بی­بهار

همين واژه­ها شاهدند

                    از كجا

رسيده پرستو به ويرانه‌ها

نمي‌شد شبي خواب من، خواب من

تو بودي نشسته به روياي من

تو رويا شدي،

              عشق كابوسمان

و رقص زمين معركه­گيرمان

به خرناسه­اي خواب، من را ربود

تو ماندي و

           يك خاطره

                    ديگر چه سود؟ 



:: موضوعات مرتبط: شعر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





تلويزيون خودش را ضربه فني كرد! / موج انتقادات به عملكرد صداوسيما در زلزله اخير ادامه دارد
 

توضیح سطر اول:

تنها یک خبر کوتاه از زلزله ای که مناطق وسیعی از آذربایجان را لرزاند در صدا و سیما پخش شد و به جایش مدت زمان قابل توجهی از خبر به این اختصاص یافت که «هوگو چاوز» در «ونزوئلا» اعلام کرده یک آمریکایی را دستگیر کرده اند. خبرنگار صدا و سیما با حقوقی که به «دلار امریکا» دریافت می کند از مردم مصاحبه گرفته بود که آمریکا نباید در امور داخلی ونزوئلا دخالت کند.

همین طور گذشت. هیچ خبر دقیقی در دسترس نبود و صدا و سیما بی خبرترین جا بود در مورد زلزله آذربایجان.

شبکه استانی سیما هم در زمان پس از زلزله برنامه ی کودک پخش می کرد. شبکه خبر هم همچنان داشت از المپیک می گفت.

انگار کن که آذربایجان تکه ی جدا افتاده ی این مملکت است و شاید هم هست.

یادمان نرفته داد و بی دادهای بی وقفه ی همین صدا و سیما را در ماجرای طوفان «کاترینا» و کم کاری دولت امریکا در امدادرسانی به مصیبت زدگان.


تلويزيون خودش را ضربه فني كرد!

موج انتقادات به عملكرد صداوسيما در زلزله اخير ادامه دارد


سازمان صدا و سيما كه سعي داشت با پوشش خوب المپيك، مخاطبان را راضي نگه دارد، با پوشش ضعيف اخبار مربوط به زلزله‌ي شمال‌غرب كشور، موجي از انتقادات را عليه خود به راه انداخت.

به گزارش خبرنگار سرويس تلويزيون ايسنا، انتقادها در يك روز بعد از حادثه‌ي زلزله و در حالي كه صداوسيما تلاش مي‌كند، اين نقطه ضعف خود را با ارائه‌ي خبرهاي لحظه به لحظه از زلزله پوشش دهد، همچنان ادامه دارد؛ زلزله‌زدگان، نمايندگان مجلس و قشرهاي مختلفي از مردم از جمله كساني هستند كه تاكنون عملكرد صدا و سيما در جريان حادثه‌ي زلزله را مورد نقد قرار داده‌اند.

عليرضا منادي سفيدان ـ نماينده مردم تبريز ـ از جمله معترضاني است كه به ايسنا مي‌گويد: مردم از انعكاس خبري صدا و سيما در خصوص زلزله روز شنبه بسيار گله‌مند بودند و علي‌رغم اينكه شب گذشته صدها نفر زير آوار بودند، در برنامه‌هاي تلويزيوني و سحرگاهي اشاره‌اي به وقوع اين فاجعه نشد و از مردم خواسته نشد كه در دعاهاي خود، زلزله‌زدگان را مد نظر داشته باشند.

اما اين انتقادها در حالي صورت مي‌گيرد كه در حوادثي غيرمترقبه مانند زلزله، اطلاع‌رساني به موقع سازمان صداوسيما براي كمك بهتر و سريع‌تر، مي‌تواند بسيار موثر باشد.

تلويزيون همچنين بلافاصله پس از اين اتفاق آماري دقيق از تعداد كشته‌شدگان و مجروحان زلزله ارائه نداد، تا كساني كه اين حادثه را تنها از طريق تلويزيون‌ و راديو پيگيري مي‌كردند، متوجه عمق فاجعه اتفاق افتاده در شمال‌غرب كشور نشوند.

صداوسيما در حالي نتوانست به توقعات مخاطبان در ارائه آخرين اخبار زلزله اخير پاسخ منطقي دهد كه خبر زلزله شمال‌غرب ايران به يكي از مهم‌ترين اخبار تلويزيون‌هاي جهان تبديل شده بود؛ تا در حالي كه تلويزيون مي‌رفت با عملكرد موفقيت‌آميزش در پوشش المپيك به مردم نزديك‌تر شود، خودش را ضربه فني كند و در پاسخگويي به انتقادات به‌جاي مردم و مسؤولان، بي‌پاسخ بماند. 

منبع: ایسنا



:: موضوعات مرتبط: گزارش
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





فرماندار ورزقان احتياجات اصلي زلزله‌زدگان منطقه را اعلام كرد

گزارش ایسنا از وضعیت زندگی زلزله‌زدگان آذربايجان شرقي/

فرماندار ورزقان احتياجات اصلي زلزله‌زدگان منطقه را اعلام كرد

» سرویس: استان ها - آذربايجان شرقي
isna-2-113.jpg

با آن كه پس از زلزله 6.2 ریشتری در آذربايجان شرقي تعدادي از مسئولان نظام براي بررسي و رسيدگي به وضعيت آنها به سرعت در منطقه حاضر شدند و كمك‌ها از سراسر كشور در اين مناطق توزيع شد، اما به خاطر عمق و گستردگي فاجعه، زندگی روستاییان مصیبت‌زده این منطقه هنوز با مشکلاتی مواجه است و البته زلزله عصر روز سه‌شنبه نيز بر مشكلات قبلي افزود.

فرماندار ورزقان در زمينه خسارات زلزله روز سه‌شنبه در ورزقان گفت: علي‌رغم اين‌كه اعلام شد كه در اثر زلزله 5.3 ريشتري عصر روز سه‌‌شنبه در شهرستان ورزقان خسارتي به شهرها و روستاها ايجاد نشده، ولي در شهرها و روستاهاي شهرستان ورزقان شاهد تلفات مالي هستيم.

فروغي در گفت‌وگو با ايسنا منطقه آذربايجان شرقي، يادآور شد: در روستاي جوشون علاوه بر تخريب ساختمان‌ها چند نفر نيز زخمي شدند.

وي با اشاره به اين‌كه تا كنون سرويس بهداشتي سيار در دسترس زلزله‌زدگان نبود، گفت: كارخانه سرويس‌ بهداشتي سيار از امروز در شهرستان ورزقان مستقر خواهد شد و ساخت 1200 دستگاه سرويس بهداشتي سيار را تعهد كرده است.

فرماندار ورزقان لوازم بهداشتي، فانوس،‌ شوينده و كلمن را از احتياجات اصلي زلزله‌زدگان در منطقه ورزقان عنوان كرد.

وي با اشاره به تعهد دولت مبني بر فنس‌كشي روستاها براي نگهداري احشام يادآور شد: طبق پيش‌بيني‌هاي صورت گرفته 55 هزار متر فنس براي نگهداري احشام در روستاهاي ورزقان مورد نياز است.

وي با يادآوري اين‌كه در حال حاضر احشام روستاييان در كنار چادرها استقرار يافته‌اند، گفت: با اين وجود امكان انتقال بيماري‌هاي عفوني و مشترك بين انسان و دام وجود دارد و بايد هرچه سريع‌تر نسبت به جداسازي احشام از محل زندگي زلزله‌زدگان اقدام شود.

فرماندار ورزقان با اشاره به تخريب‌هاي صورت گرفته براساس زلزله 5.3 ريشتري عصر روز سه‌شنبه گفت:‌ علي‌رغم اين‌كه به تمامي روستاها چادر داده بوديم، ولي نيازهاي جديدي براي روستاييان ايجاد شد.

به گزارش خبرنگار ايسنا، زلزله‌زدگان در مقابل ساختمان فرمانداري براي چادر ثبت‌نام كرده‌اند، و هنوز منتظرند. هم‌چنين ساختمان فرمانداري ورزقان كاملا تخريب شده و تشكيلات اداري در حيات فرمانداري برپا شده است. قريب به بالاي 50 درصد ساختمان ادارات در اين شهرستان تخريب شده‌اند.

به گزارش ايسنا، با وجودي كه تا عصر روز سه‌شنبه برق تمامي روستاها وصل شده بود و فقط سيم‌كشي پنج روستا در حال مرمت بود، به دليل زلزله ديروز كار سيم‌كشي متوقف شد.

هم‌چنين برق، گاز و آب تمامي شهرها وصل شده‌ است.

به گزارش خبرنگار ايسنا، معدن مس منطقه و سپاه در 10 كيلومتري ورزقان دو كمپ براي دريافت كمك و توزيع اقلام در بين زلزله زدگان ايجاد كرده است تا امدادرساني خودجوش مردم را مديريت كند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه آذربایجان‌شرقی از وضعیت روستاییان مصیبت‌زده شهرستانهای اهر، هریس و ورزقان و نحوه امداد رسانی به این روستاییان، حکایت از این دارد که به دليل ترک خوردگی در جاده‌ها، ترافیک سنگینی در مسیرهای منتهی به شهرستان‌های زلزله زده مشاهده می‌شود.

در مسیرهای منتهی به مناطق زلزله‌زده، سیل عظیم کمک‌های دولتي و مردمی از ادارات، سازمان‌ها و موسسات خیریه از نقاط مختلف استان مشهود است.

مردم مصیبت‌زده این منطقه از کشور، به عملکرد صدا و سیما نيز به خاطر پخش همزمان خنده بازار همزمان با اعلام عزای عمومی در آذربایجان‌شرقی انتقاد دارند.

به گزارش ایسنا، امنیت روانی نسبی در منطقه برقرار است، با این حال برخی از زلزله‌زدگان به نحوه توزیع برخي امکانات در بین حادثه دیدگان انتقاد دارند.

بر اساس اين گزارش برخی از روستاهایی که در مسیرهای اصلی واقع شده‌اند، از نظر توزیع مواد غذایی اشباع شده‌اند، در حالی که به برخی روستاهای دور افتاده و صعب‌العبور که بیشترین خسارات نیز به این روستاها وارد شده، توجه چندان زیادی صورت نگرفته است.

به گزارش ایسنا، زلزله‌زدگان از نظر مواد خوراکی اشباع شده‌اند و هم اکنون چادر، پتو و مواد شوینده و بهداشتی بیشترین اقلام مورد نیاز برای زلزله‌زدگان اعلام شده است.

با توجه به احتمال شیوع بیماری‌های عفونی در منطقه و کمبود امکانات بهداشتی و پوشاک، مشارکت مردم در کمک به این منطقه همچنان ضروري است.

به گزارش ایسنا، در برخی مناطق زلزله‌زده، روستاییان از حمله گرگها و دزدها به اموال و جان‌شان در هراسند.

به گزارش ایسنا، بعضا نحوه برخورد زلزله‌زدگان با توزیع کنندگان اقلام اولیه نیز به مدیریت نادرست دامن می‌زند، به طوری که برخی از خانواده‌ها تا 10 تخته چادر از گروههای امدادی دریافت کرده‌اند؛ حال آن‌که در بعضی از روستاها بعضا برای هر 100 خانوار 10 چادر توزیع شده است.

به گزارش ایسنا، روستاهای خنچلو، چراغلو، ایشقلی، خلف انصار، گل عنبر، زغن آباد، زنگ آباد، علی بی کندی، شخملو و مهتر کندی از روستاهایی هستند که نیاز مبرم به مواد اولیه بهداشتی و شوینده دارند.

انتهاي پيام



:: موضوعات مرتبط: خبر
:: برچسب‌ها: زلزله آذربایجان
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





Powered By سطر اول Copyright © 2009 by mehdieb
This Template By سطر اول

منوی اصلی (Menu)
درباره (About)

مطالب خواندنی و مواد خام ادبی

همسایه های پیوندی (Links)

آرشیو زمانی (Archive)

آرشیو متنی (Previous)

موضوعات (Categories)

برچسب (Tag)
تبریز , زلزله آذربایجان , نمایشگاه کتاب , تدبیرفردا , تهران , تدبیر فردا , شعر , داستان , یادداشت سفر , دبیرستان طالقانی , جلال آل احمد , سفر , ادبیات , کتاب , تبريز , غلامحسین ساعدی , يادنامه , ادبیات آذربایجان , حسین منزوی , موسیقی , موسیقی آذربایجان , اصغر نوری , تاريخ آذربايجان , تدبيرفردا , داستان تبریز , مهدی ابراهیم پور , رمان , حافظ , قصه , شیراز , زلزله تبریز , مشروطه , شعر ترکی , زبان فارسي , آیریلیق , قاجاریه , قوپوز , هريس , ابراهیم یونسی , تقی زاده , ادبيات آذربايجان , روز خبرنگار , قطران تبریزی , فرهنگ و هنر تبریز , دبيرستان طالقاني , موسي هريسي نژاد , فريبا وفي , فرهنگ تبریز , فاطمه قنادی , نشست كتاب , همه افق , شعر معاصر , اورمو گؤلو , استان آذربایجان شرقی , عباس پژمان , ماهنامه , عرفاني , عزاداران بیل , چوب به دستهای ورزیل , گوهرمراد , جعفر مدرس صادقی , رمان ایرانی , سیمین دانشور , فیلم مستند , هزار و یک شب , توسعه شهری , حوزه هنری , فرهنگ و هنر , مدرک , حسن انوری , جبار باغچه بان , روباه و زاغ , نلسون ماندلا , محمود دولت آبادی , تراکتورسازی , روشنفكري , نگاران , درخت تبريزي پير , رضا براهني , صالح سجادي , ایرج میرزا , مدیرکل ارشاد , داستان نویسی , سووشون , گابریل گارسیا مارکز , ایرج بسطامی , حبیب , ساقي , تخیل , سخاوت عزتي , عباس بارز , امير قرباني عظمي , نهم دي 1290 , انديشه و منش سياسي , ثقه الاسلام تبريزي , ارسال اثر , سیدعلی صالحی , قره باغ , احمد شاملو ,

و چیزهای دیگر (Others)