;




سطر اول
گاه‌نگاری‌های مهدی ابراهیم‌پور در اینترنت


به بهانه ي برگزاري سيزدهمين نمايشگاه بين المللي کتاب تبريز در اوايل مهرماه /راهکارهايي براي بهبود نم
به بهانه ي برگزاري سيزدهمين نمايشگاه بين المللي کتاب تبريز در اوايل مهرماه

راهکارهايي براي بهبود نمايشگاه کتاب تبريز

يکي از مهم ترين مسايلي که در چند سال اخير موجب افت کيفيت نمايشگاه کتاب تبريز شده است، عدم حضور ناشران برتر و مهم کشوري است. با نبود علاقه در ناشران مطرح و حرفه اي کشور براي حضور در نمايشگاه کتاب تبريز، متاسفانه جاي آن ها را ناشراني مي گيرند که از سطح کيفي مناسبي برخوردار نيستند.

images (1)
 

مهدی ابراهیم پور

 

بنا به اعلام معاون فرهنگي اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان، سيزدهمين نمايشگاه بين‌المللي کتاب تبريز از نهم تا سيزدهم مهرماه برگزار خواهد شد.

وقتي عدد سيزده در ابتداي عنوان نمايشگاه کتاب تبريز مي نشيند، يعني اين نمايشگاه مداوم ترين برنامه ي فرهنگي استان طي دو دهه است. در شهري که هيچ برنامه ي فرهنگي آن قدر دوام ندارد که تعداد دفعات برگزاري اش به دو رقم برسد، برگزاري مداوم اين نمايشگاه با حجم عظيم کاري و تدارکاتي که لازم دارد، جاي خوشوقتي و خرسندي است. اين که علي رغم تفاوت منش و ديدگاه فرهنگي و ادبي دولت هاي مختلفي که در طول سيزده بار برگزاري نمايشگاه کتاب تبريز روی کار آمده اند، همچنان اين نمايشگاه برگزار مي شود نشان از مهم و اثرگذار بودن اين رخداد فرهنگي است.

اکنون که براي سيزدهمين بار اين نمايشگاه قرار است در تبريز برگزار شود، مروري بر آن چه از چنين نمايشگاهي انتظار مي رود و آن چه بايد باشد و فاصله اي که این باید با آن چه الان هست، دارد، خالي از لطف نخواهد بود.

بنابه روايات تاريخي نزديک به 200 سال قبل نخستين چاپخانه در شهر تبريز با حمايت «عباس ميرزا»، وليعهد و نائب السلطنه ي روشنفکر قاجار و به همت «زين العابدين تبريزي» برپا گرديد. اگر از شعار نخ نماي شهر اولين ها بگذريم، از حضور دويست ساله ي کتاب در اين شهر نمي توان به سادگي گذشت. همچنين تاسيس نخستين کتابخانه ي ملي ايران در تبريز به همت روشنفکر پيشرو، «محمدعلي تربيت» و جمعي از ياران همفکرش مزيد بر علت است تا بر اهميت کتاب در ميان قشر آگاه تبريز وقوف يابيم. بازار «شيشه گرخانه» زماني نه چندان دور و در دهه هاي 40 و 50 يکي از مراکز مهم و عمده ي چاپ و نشر کتاب در ايران محسوب مي شد. در آن دوران تبريز شهري براي معرفي چهره ها و نويسندگان جوان به فرهنگ و ادبيات ايران تبديل شده بود.

با تمام اين پيشينه گويي ها همه مي دانيم که ديگر اثري از آن همه در ميان نيست و حال و روز کتاب در تبريز رو به وخامت است و هر سال نيز از کيفيت برگزاري نمايشگاه کتاب تبريز کاسته مي شود. به همين دليل توجه به برخي مسايل لازم مي آيد.

هر چند اداره کل ارشاد استان در برگزاري نمايشگاه کتاب تنها نقش اجرايي دارد و سياستگذار و برگزار کننده ي اصلي اين نمايشگاه، موسسه نمايشگاه هاي فرهنگي ايران و وزارت ارشاد هستند ولي در حد مديريت اجرايي نيز تمهيداتي را مي توان به کار بست تا رونق بيش تری به اين نمايشگاه مهم داده شود. البته بنابه همان سياستگذاري مرکزمحورانه، اکثر نمايشگاه هاي استاني کتاب در سراسر کشور با همان مشکلاتي دست به گريبانند که نمايشگاه کتاب تبريز. تا وقتي که تمرکززدايي از فعاليت هاي مختلف دولتي خصوصاً در بخش فرهنگ صورت نگيرد، همچنان شاهد اين مشکلات خواهيم بود.

يکي از مهم ترين مسايلي که در چند سال اخير موجب افت کيفيت نمايشگاه کتاب تبريز شده است، عدم حضور ناشران برتر و مهم کشوري است. با نبود علاقه در ناشران مطرح و حرفه اي کشور براي حضور در نمايشگاه کتاب تبريز، متاسفانه جاي آن ها را ناشراني مي گيرند که از سطح کيفي مناسبي برخوردار نيستند. از طرف ديگر چون براي برگزارکنندگان نمايشگاه آمار مهم است و نمي توانند از تعداد ناشران حاضر در نمايشگاه بکاهند و برعکس هر سال تلاش دارند بر تعداد ناشران حاضر بيافزايند، هيچ گونه تدبيري براي عدم حضور ناشران با سطح کیفی پايين انديشيده نمي شود. اين مشکل خصوصاً در بخش کتاب هاي مذهبي مشهودتر است. تا حدي که در نمايشگاه کتاب برخي غرفه ها به عرضه ي انواع حرزها و دعاها در قاب هاي مختلف به عنوان گردن آویز مي کنند.

يکي از راهکارهاي ارتقاي سطح کيفي نمايشگاه کتاب تبريز شناسايي ناشران برتر کشور در زمينه هاي مختلف فرهنگي، ادبي و هنري، علمي و دانشگاهي و ارايه تسهيلات براي حضورشان در نمايشگاه تبريز است. مي توان به اين ناشران، غرفه هاي رايگان، اسکان رايگان، هزينه ي جابه جايي و اياب و ذهاب، برخورداري بيش تر از بن کتاب و امکان تبليغاتي بيش تر در سطح تبريز و محوطه ي نمايشگاه را داد تا آن ها نيز براي حضور در اين نمايشگاه راغب تر گردند.

همچنين مي توان با رتبه بندي بن کتاب، به آثار فاخر و ناشران برتر درصد بيش تري از تخفيف بن کتاب تخصيص داد و براي ناشران تجاري، کمک آموزشي و با کيفيت پايين درصد کم تري از تخفيف بن کتاب قايل شد.

ساماندهي اعطاي بن کتاب به درخواست کنندگان نيز از مهم ترين بحث هاي ارتقاي سطح کيفي نمايشگاه است. چون اين نمايشگاه هر ساله برگزار مي شود مي توان با تهيه بانک اطلاعاتي از قشر فرهيخته، دانشگاهي و فرهنگي استان که معمولاً خريداران آثار برتر و فاخر هستند و تخصيص بن کتاب بيش تر به آن ها به شکل غيرمستقيم بازار هدف ناشران برتر را تقويت نمود.

يکي از مهم ترين راهکارها براي افزايش کيفيت تمامي نمايشگاه هاي کتاب خصوصاً نمايشگاه کتاب تبريز، اجراي برنامه هاي جنبي فرهنگي و هنري است. برگزاري اين برنامه ها روح تازه اي به نمايشگاه مي دهد و باعث مي شود اين نمايشگاه صرفاً تبديل به بازار بزرگي براي عرضه ي کتاب نشود. داشتن مکاني مجزا براي اين برنامه هاي جنبي به شکلي که متفاوت از فضاي نمايشگاه باشد و محيط نمايشگاهي را تداعي نکند يکي از شاخصه هاي برگزاري مناسبنمایشگاه کتاب است. برگزاري نشست هاي نقد و رونمايي کتاب، مباحث جدي در حوزه کتاب، دعوت از نويسندگان و شخصيت هاي فرهنگي برجسته ي کشور و استان جهت سخنراني، برگزاري مسابقات کتابخواني، نمايش ها و کنسرت هاي موسيقي و حتي اکران فيلم کوتاه از برنامه هاي موثر جنبي جهت ارتقاي سطح کيفي نمايشگاه کتاب استان مي تواند باشد.

توجه به بخش بين الملل نمايشگاه کتاب تبريز نيز يکي از مواردي است که در اين نمايشگاه مغفول مانده است. آذربايجان شرقي به دليل همسايگي با کشورهاي مختلفي چون جمهوري آذربايجان، ترکيه، ارمنستان، عراق و حتي روسيه مي تواند با استفاده از پتانسيل نمايشگاه کتاب تبريز، مراودات فرهنگي و ادبي خوبي با اين کشورها برقرار نمايد. همچنين با ترغيب ناشران اين کشورها براي حضور در نمايشگاه کتاب تبريز مي توان به ارتقاي سطح کيفي اين بخش از نمايشگاه کمک نمود.

مي توان با برنامه ريزي صحيح و اجتناب از بخشنامه زدگي در برگزاري نمايشگاه کتاب تبريز، اين نمايشگاه را همچنان اتفاق فرهنگي درخوري براي استان و کشور نمود.

 

 

منبع: ماهنامه تدبیرفردا، شماره 69

منبع: همنوا



:: موضوعات مرتبط: يادداشت
:: برچسب‌ها: تبریز, نمایشگاه کتاب, فرهنگ, نشر
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در دوشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۴

.:: ::.





پیرمرد عاشق باز هم به نمایشگاه آمد تا کتاب بفروشد
 

پیرمرد عاشق باز هم به نمایشگاه آمد تا کتاب بفروشد

در یکی از بخش‌های فضای باز نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، نویسنده کتاب «بالاتر از مجنون» کتاب خود را به صورت دستفروش به عابران و بازدیدکنندگان می‌فروشد. او سال گذشته هم کتاب خود را به همین شیوه به مردم می‌فروخت.به گزارش خبرنگار مهر، سبحان عبداللهی، پیرمردی از روستای خورق از توابع تربت حیدریه است که در یکی از زوایای فضای باز مصلی و محل برگزاری بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، روی بلوک جدول نشسته و بساط نسخه‌های کتابش را روبروی خود روی زمین پهن کرده است.

این پیرمرد که دارای سواد قرآنی است، نیمی از اشعار حافظ را از حفظ دارد و با اتکا به این میزان از دانش، کتابی به نام «بالاتر از مجنون» نوشته است که نظم و نثر در آن، ضمیمه یکدیگر است و در کنار هم قرار دارند.

عبداللهی درباره کتابش به خبرنگار مهر می‌گوید: ابتدای کتاب داستان عاشق شدن خودم در تربت حیدریه و زمانی که به تهران آمدم، است. در کنار داستانم اشعار عاشقانه سعدی و حافظ را آورده‌ام که تاثیرگذاری ماجرا را بیشتر می‌کند. کتابم برای اولین بار در سال 86 توسط نشر دانشوران رشید چاپ شد و سال 89 به چاپ پنجم رسید.

این نویسنده می‌گوید: هر نوبت چاپ این کتاب با شمارگان 3 هزار نسخه منتشر شد، اما ناشر چاپ چهارم را با تیراژ 6 هزار بیت چاپ کرد. در حال حاضر از چاپ پنجم کتاب 480 نسخه مانده که آمده‌ام، آن‌ها را در نمایشگاه بفروشم.

وی درباره دلیل دستفروشی کتابش در نمایشگاه گفت: ناشرم امسال در نمایشگاه حضور ندارد. یکی از نویسندگان آشنا هم به من گفت می‌رود تا ببیند می‌تواند غرفه‌ای خالی مهیا کند که باهم کتاب‌هایمان را در آن بفروشیم یا نه. فروش کتاب این روزها سخت شده است. وقتی کتاب را به کتابفروشی‌ها می‌برم می‌گویند کتابت را به امانت بگذار؛ در صورت فروش نصف قیمتش را ما برمی‌داریم. در صورتی که استقبال خوبی از این کتاب شد و ناشر شمارگان تیراژ را در چاپ چهارم بالا برد. جوانان زیادی به واسطه داستان عشقی کتاب، از آن استقبال کرده بودند. بنابراین اگر خودم کتاب‌هایم را بفروشم، به نفعم خواهد بود.

منبع: خبرگزاری مهر



:: برچسب‌ها: کتاب, نمایشگاه کتاب تهران
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در جمعه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲

.:: ::.





يك نبرد تراژيك! / نگاهي به منظومه‌ي «تراژدي اورمان» سروده‌ي «صالح سجادي«

 

يك نبرد تراژيك!

نگاهي به منظومه‌ي «تراژدي اورمان» سروده‌ي «صالح سجادي«

احسان محمدی

چرا و چگونگي خلق آثار ادبي همواره يكي از مهم‌ترين بحث‌هايي‌ست كه منتقدان و هنرمندان را به فكر وادار مي‌كند.

از ديدگاه كلاسيك، شاعر زبان جامعه‌ي خويش است و بايد در كلامش آينه‌اي از زمان و شراط موجود در جامعه‌ متجلي باشد.بخشي از ادبيات معاصر نيز شعر اجتماعي را شامل مي‌شود.

«تراژدي اورمان» مجموعه‌ايست كه «صالح سجادي» به تازگي توسط انتشارات افراز منتشر كرده است و در حقيقت دفتري‌ست متشكل از شعر و داستان. منظومه‌اي كه در جنگل‌هاي ارسباران اتفاق مي‌افتد و شامل شش اپيزود است.

به ترتيب اين شش اپيزود را مورد بررسي قرار مي‌دهيم و و با راويان داستان پيش ميرويم.

 

اپيزود اول

ابتداي اپيزود اول در واقع توضيح کل روايت است در بياني که مکان و زمان و شرايط را بازگو مي‌کند و در نهايت مي‌رسد به اوج روايت.

درست در وسط جنگل بلوطي از نفس افتاده

و دو جنازه در اطرافش که خيره اند به هم، حيران

صفحه‌ي 6

بعد از اين بيت باز هم برمي‌گرديم به توضيح شرايط و شايد  بيشتر به جنبه ي شعري روايت و نه روايت شعر.

شاعر براي بيان تصوير نيز از روايت کمک مي گيرد و تصاوير صرفاً شاعرانه نيستند بلکه در روايت هم حل مي شوند.

که برف سقف کبودي بر ستون زرد درختان بود

و بيشه غار مهيبي که نبرده راه به آن انسان

در آن سياهي غار انگار درخت ها همه قنديل اند

که واژگونه درآورده اند سر از تنازع يخبندان

صفحه‌ي6

مخاطب شاهد روايتي خسته کننده نيست و در واقع شاعر روايتش را طوري پيش مي برد که خرده روايت هايي در کنار روايت اصلي زاده مي‌شود. شايد اين خرده روايات شامل فلش بک يا فلش فوروارد باشد يا شاعر با تغيير زاويه ديد، مخاطب را وادار به دنبال کردن اين خرده روايت‌ها در حال ادامه‌ي روايت اصلي مي کند. اين خرده روايت ها بعضاً نقاط اوجي هم دارند.

به خود نهيب زد و برخاست، دولول حادثه را برداشت

به ماشه گفت سر انگشتش »اشاره کردم اگر بچکان«

صفحه ي‌8

گاهي ما شاهد يک گزارش از کل زندگي قهرمان داستان فقط در يک بيت هستيم که خود يکي از همان خرده روايت هاييست که شاعر به‌جا و باقوت درون منظومه ي خود تعبيه کرده است.

چقدر زخم تبر خورده است، چقدر خون که ز رگ‌هايش

به تشنگي ارسباران گهي «ارس»  شده  گه «باران»

صفحه‌ي 9

اين روايت گاه رئال مي نمايد و گاه سورئال و اين قضيه در مشت شاعر پنهان مي ماند و اگر اراده کرد آن سوي قضيه را براي مخاطب فاش مي کند و آن را هم با ارجاعي به ابتداي ماجرا رو مي کند.

زمان اوايل سر گيجه، مکان حوالي بي جايي

درون کلبه ي خود از خواب پريد حضرت جنگل بان

صفحه‌ي12

بيت هاي پاياني اپيزود اول باز هم با ارجاع انجام مي گيرد. ارجاعي به اوج روايت که يک بار توسط راوي نفي شده و باز هم در حال وقوع است.

 

اپيزود  دوم

با شروع و دنبال کردن اپيزود دوم شاعر سعي دارد مخاطب را ضمن تغيير وزن و قافيه مطمئن کند که روايت تغييري نکرده است اما با يک اتفاق که آن هم تغيير راوي و زاويه ديد است.

انگار شخصيت خاکستري مرد جنگل بان تجزيه مي شود و زاويه ديد تغيير مي کند به «سايه» و «نور». شايد در نگاه اول اين تغيير کليشه اي بنمايد ولي شاعر به خوبي توانسته است ديدگاه خود را از زبان همين کليشه بيان کند.

اما در حقيقت همين «سايه» و «نور» هستند که روايت را مي سازند و به زعم مخاطب، قهرمان داستان يعني حضرت جنگلبان يک بازيچه در دست راويان است.

در ضمن يادت بماند حالا که گرم قماريم

با اين جناب نگهبان بعداً کمي کار داريم

صفحه‌ي 17

ابتداي سخن «سايه» در قالب مثنوي است که لحن مناسبي دارد اما در ادامه «سايه» نيز در قالب غزل سخن مي‌گويد. براي شکل گيري يک فرم و ايجاد هارموني، مناسب تر بود که «سايه» در همان قالب مثنوي روايت کند که منحصر به فرد باشد و خط و انديشه‌ي »سايه« در قالبي غير از قالب کل روايت اصلي بيان شود.

گاه شاعر با اشارات کوچکي مي خواهد ثابت کند که جنگل همان جامعه ي خودمان است اما از زاويه اي ديگر.

يک سرو ذاتش رهاييست حتي اگر هم بيفتد

هر بند بند وجودش دارند با خود ثمرها

صفحه‌ي 19

»نور« و »سايه« طبيعتاً متضاد هم هستند و وقتي سايه از قطع شدن سرو سخن مي گويد پاسخ نور نشان گر بعد جديدي است.

اين کنده ي سر بريده يک صندلي مي‌شود تا

بر روي آن جان بگيرند گم گشته ها دربه در ها

صفحه‌ي 19

ويا

آري همين سرو شايد، کاغذ شود تا به رويش

روزي جرايد زنند از تخريب جنگل خبرها

   صفحه‌ي 21

اين گفتگو بين خير و شر اين بار کمي دور از کليشه بيان مي شود و در ظاهر «سايه» مي خواهد از ديدگاه خود حقيقت را بيان کند و گاهي اوقات جنگل (جامعه) را نقد مي کند و از بدي ها مي نالد اما ذات باز همان است.

و اين نيز از همان خرده روايت هاييست که قوت بخش روايت تنه مي شود اما «نور» هم  شکايت مي کند و از ديدگاه خويش به جنگل نگاه مي کند.

ديدم که چندين قناري قفل قفس را شکستند

و زير چنگال گربه خواندند «مرغ سحر»ها

صفحه‌ي 23

 و از اينجا جرقه يک اپيزود زيبا زده مي شود.

ترفند خوبيست باشد اين دست را بردي از من

شايد که حق با تو باشد، اما رکب خوردي از من

اين دست مال تو هرچند اين کار دشمن نوازيست

در پيش طرحي که دارم اين بردها بچه بازيست

صفحه‌ي24‌

 

اپيزود سوم

با شروع اين بخش مي‌بينيم با بازگشت زاويه ديد جنگلبان وزن عروضي اپيزود اول هم که از زبان جنگلبان اتفاق مي‌افتد بر‌مي‌گردد. اينجا شاهد سخن هايي هستيم که جنگل بان با خودش مي راند و گوياي افتادن اتفاقي است که در ظاهر سايه را برنده خواهد کرد و اين يک تراژدي است.

آه! از آن بيشه ي فرو در هم، غير از اين شاخه نيست در دستم

غير از اين شاخه که همين را هم دوست دارم فقط بسوزانم

صفحه‌ي 27

شاهد هستيم که گاه پيرمرد دچار هذيان مي‌شود و بيت ها بدون قافيه و گاهي حتي بدون وزن عروضي بيان مي‌شوند که واقعاً به درستي گوياي شرايط ماوقع است.

چشم بستم که...

        عذر مي خواهم اختيار کلام دستم نيست

                      هر چه يادم مي آيد ان لحظات ...!

صفحه‌ي 29

اين بخش پر است از فلش بک‌ها و نکات ظريف شعري. هر دو بخش اثر يعني هم شعر، هم داستان در اوج اتفاق مي افتد. حتي رد پاي «سايه» و «نور» و نزاع بين اين دو را در نهاد جنگلبان مي توان يافت.

تو بگو جرم من چه بود آقا من که راضي شدم به مردن هم

من فقط لحظه اي کم آوردم که »چگونه، چرا« نمي دانم

صفحه‌ي 38

و يا

همه را زنده زنده سوزاندم تا مگر لحظه اي سکوت کنند

ولي آن ها هنوز مي‌گفتند روح من دوزخي است حيوانم

صفحه‌ي 41

 

اپيزود چهارم

باز هم ديالوگ «سايه» و «نور» بر اثر اتفاقات رخ داده در بخش قبل را شاهد هستيم اما با زباني نزديك به امروز و لحني آشناي روزمرگي‌ها .

لحظات پر مخاطره بيشتر جلب توجه ميكنند و انگار اين دو راوي هر چه عصبي تر باشند لحنشان امروزي تر مي‌شود

پس كه اين طور، خل شده بد بخت جگرم سوخت مرد بيچاره

سرور جنگل ارسباران شده پيري ذليل و آواره

راستي مدرك پزشكي را كي گرفتي كه ما نفهميديم؟

چقدر هم تخصصت بالاست ما كه با چشم‌هاي خود ديديم

صفحه‌ي 43

نور كم حرف شده و «سايه» جولان مي‌دهد و همان بيت ‌هايي را كه در پشت جلد كتاب كه به نوعي معرفي كتاب نيز محسوب مي‌شوند را مي‌بينيم. «سايه» به ظاهر منطقي سخن مي‌گويد اما باطن قضيه شايد طور ديگري باشد.

بار‌ها ديده‌ام در اين بيشه طعمه‌هايي بزرگ و كوچك را

كه به گرگي گرسنه برخوردند بي دفاع و بريده و تنها

ابتدا با تمام قدرتشان مي‌گريزند از كمين خطر

ميسپارند تن به پنجه‌ي گرگ تا شوند از عذاب آسوده

به خداوندي خدا سوگند بارها ديده‌ام در آن پرده

گرگ بعد از شكستن كمرش طعمه را نيمه جان رها كرده

چه عذاب آور است وقتي كه گرگ رفته و او نمي‌ميرد

در خودش پيچ و تاب مي‌خورد و چشم از آسمان نمي‌گيرد

جنگل آنقدر پست و بي‌رحم است كه از اين لحظه ميبرد لذت

نيست در هيچ اصل قانونش اعتنايي به مرگ با عزت

صفحه‌ي 45

 

اپيزود پنجم

اينبار سايه از شهوت جنگلبان استفاده مي‌كند و او را به امتحان مي‌كشد. شيطان و فرشته هر دو در نهاد جنگلبان وجود دارند اما بايد كدام برنده باشد؟

شبيه خارش پيشاني و زخمي از پس سر تا سقف

عذاب اينكه خودت باشي هم اين فرشته هم آن شيطان

صفحه‌ي 56

منولوگ‌هاي جنگلبان از ديد داناي كل بيان مي‌شوند ولي گه گاه راوي همان جنگلبان است و اين قضيه اپيزودهاي فرد را از نظر زاويه ديد دچار دوگانگي مي‌كند ولي خط روايت پوشش مناسبي بر اين دوگانگي‌ست.

حافظ خواني ها توسط پيرمرد تمام شده اند و «قلعه حيوانات» هم به كلمه «پايان» مي‌رسد كه جنگلبان :

دو ساعت است ستون كرده به زير چانه دولولش را

و خيره مانده ته جنگل به خلسه‌ي مه كوهستان

صفحه 58

پوچي در ذهن و دنياي اطراف جنگلبان موج ميزند كه آخرين پرده آغاز مي‌شود

 

اپيزود ششم

در اين بخش ما به عينه مي‌بينيم كه اپيزود‌هاي فرد، شرح روايت از ديد جنگلبان در شرايط مختلف است و اپيزود‌هاي زوج شرح روايت از زبان «سايه» و «نور».

شروع اپيزود ششم درست همانند اپيزود دوم است از نظر تم و فضا، با اين تفاوت كه شب دومين پرده تمام شده و روز آمده است.

روزي كه شاعر مشت خود را باز مي‌كند و مي‌بينيم كه تراژدي واقعي همان اتفاقات روزمره خود ماست در اورمان (جامعه).

نور :

جنگل پر است از تناقض از دوستي‌ از خيانت

چنگل پر است از تفاهم از سرو‌ها از تبر‌ها

غريد سايه كه : اي نور حالا به حرفم رسيدي؟

من از تو روشن‌ترم چون ديدم هر آن‌چه نديدي

در چينشي ماهرانه اين دست را از تو بردم

اين برد يك شاه برد است من فاتح اين نبردم

صفحه‌ي 60

و يا :

نور :

هر جا  كه رفتيم آن‌جا بازي تلخي شد آغاز

لج‌بازي ما جهان را پر كرد از چِندِش راز

صفحه‌ي 61

اما بيت‌هاي پاياني اين تراژدي به ما از سرنوشت پيرمرد مي‌گويد. پيرمردي كه نمونه‌اي از انسان معاصر است.

چون سر ستون چانه مرد بر لوله‌هاي دولول است

خون مي‌كند چكه از سقف بر سقف جاي گلوله است

صفحه 62

»سايه« باز هم شروع به سخن مي‌كند اما شايد اينبار هم در اشتباه است.

ما مهره‌ي اين نبرديم بازيگران ديگرانند

بازيچه‌هاييم نزد آنان كه بازيگران‌اند

صفحه 62

 

در پايان اين روايت منظوم شاهد تاريخ آفرينشش هستيم كه صالح سجادي «تراژدي اورمان»اش را در زماني قريب به 20 ماه سروده است و اين قابل تقدير است.

صالح سجادي شايد مي‌خواهد احياگر سبك آذربايجاني باشد. شايد سبك آذربايجاني مدرن با اِلمان‌هاي به روز چيزي‌ست كه شاهد آن هستيم. موفقيت اين مجموعه مي‌تواند جرقه‌ي خوبي باشد براي بازيابي توان سبك آذربايجاني.

در انتها مي‌خواهم بگويم كه اورمان و تراژدي آن ما را از فلسفه‌ي جبر و اختيار فراتر مي‌برد و بعد جديدي از روزمرگي‌ها را به رخمان مي‌كشد و مي‌خواهد ثابت كند «نور» در نهاد ما «سايه» را از بين خواهد برد اگر مرد ميدان باشيم. 

منتشر شده در سی و هشتمین شماره ماهنامه تدبیر فردا 



:: موضوعات مرتبط: كتاب
:: برچسب‌ها: کتاب
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





سخت‌ترين كتاب‌هاي دنيا را بشناسيد: عرق‌ريزان در كتابخانه

 

سخت‌ترين كتاب‌هاي دنيا را بشناسيد

عرق‌ريزان در كتابخانه


بر اساس يك تحقيق 10 كتاب به عنوان سخت‌ترين كتاب‌هاي منتشر شده در جهان شناخته‌شده‌اند. به گزارش خبرآنلاين، از سال 2009 كه سايت «ميليونز» با راي‌گيري از كتابخوانان شروع به انتشار اسامي سخت‌ترين كتاب‌هايي كرد كه تاكنون در دنيا نوشته شده‌اند، اميلي كولت ويلكينسون و گرت ريسك هالبرگ نيز همين هدف را دنبال كردند تا سخت‌ترين كتاب‌هاي دنيا را انتخاب كنند و به ما درباره 10 كتاب ادبي كه سخت‌خوان‌ترين كتاب‌ها هستند، بگويند.

 

 

«نايت وود»، نوشته جونا بارنز

ديلان توماس «نايت وود» را يكي از سه كتاب بزرگ نثر كه تاكنون توسط يك نويسنده زن نوشته شده است، خوانده بود، اما براي مشاهده عظمت اين شاهكار شما بايد استاد سبك پر پيچ و خم و نثر گوتيك بارنز باشيد. تي‌اس‌اليوت در مقدمه‌يي كه بر اين كتاب نوشته «نايت وود» را در بردارنده نثري ناميده كه «در تركيب با كل زنده است» اما در عين حال «چيزي طاقت‌فرسا براي خواننده‌يي است كه رمان‌خوان معمولي محسوب مي‌شود و آمادگي درك آن را ندارد». «نايت وود» رماني سرشار از ايده‌هاست، مجوعه‌يي رها، مركب از تك‌گويي‌ها و توصيف‌ها.

 

«قصه يك لاوك» نوشته جاناتان سوييفت

نخستين مشكل: ارجاع‌هاي بسيار زياد به فرهنگي مهجور موجب جر و بحث مي‌شود (آنقدر گنگ كه حتي براي انگليس قرن هجدهمي سوييفت هم مبهم است) و يك شخصيت روايتگر،يك مرد ديوانه بي‌خاصيت كه برش‌هايي از دست‌نويس‌هايش را جدا مي‌كند و به شهروندان بي‌رحمانه حمله مي‌كند. ترقي‌خواهي اجباري او در اهانت عمدي‌اش خلاصه مي‌شود، اما اهانت بيشتر خود اين هجونامه است كه هدفش «سوء رفتار و انحراف در يادگيري و امور مذهبي است» كه توسط يك كشيش محافظه‌كار كليساي آنگليكن نوشته شده و در انتها هيچ چيز روحاني نيز به دست نمي‌دهد.

 

«پديدار‌شناسي روح» نوشته جي‌اف‌هگل

آيا تاكنون از اثر روشنفكرانه‌يي كه آدم را انگشت به دهان كند لذت برده‌ايد؟ اگر چنين است، هگل كسي است كه مي‌خواهيد و اين كتابش، كتابي كلاسيك از ايده‌آليسم آلماني و قطعا يكي از مهم‌ترين آثار فلسفه مدرن، جايي مناسب براي شروع چنين آثاري است. رد استدلال ايده‌آليسم كانتي از سوي هگل، تاريخ بيداري و بيان جوهري فرآيند ديالكتيك كه دركش سخت است و حفظ آن سخت‌تر (و به قول يكي از استادان استنفورد به سختي مي‌توان هضمش كرد) بيش از همه ناشي از گستردگي موضوع آن و اصطلاحات علمي‌اش است.

 

«به سوي فانوس دريايي» نوشته ويرجينيا وولف

با توجه به درهم آميختگي خودآگاهي‌هاي جداگانه، داستان ويرجينيا وولف هم از نظر روشنفكرانه و هم از نظر فيزيكي دشوار است. نه تنها سخت است كه بگويي چه كسي، چه كسي است و چه كسي دارد درباره چه چيزي حرف مي‌زند يا فكر مي‌كند، بلكه متني تكه‌تكه - و حتي دل آشوب‌كننده- است و با ريتم‌هاي فردي و طرح‌هاي شركت پذيرش، ذهن خواننده را مشوش و سرگردان مي‌كند. اين اثر بار‌ها، احساس تصرف شدن توسط آگاهي بيگانگان را ايجاد مي‌كند. برخي خوانندگان در هر حال حس تعادل كشتي را با وولف درك نمي‌كنند.

 

«كلاريسا، يا داستان يك بانوي جوان» نوشته ساموئل ريچاردسون

«كلاريسا»ي ريچاردسون از هر نظر سنگين است. سنگيني فيزيكي رمان بخشي از دشواري آن است (وزن اين كتاب حدود 5/1 كيلو است)، به ويژه اينكه اين متن 1500 صفحه‌يي پلات ساده‌يي دارد (ساموئل جانسون گفته بود اگر پلات كلاريسا را بخوانيد خودتان را حلق‌آويز مي‌كنيد). اما آنچه با وجود پلات اين رمان، آن را شكل مي‌دهد عمق روانشناختي آن است. ريچاردسون نخستين استاد رمان‌هاي روانشناختي بود و از آن زمان كسي از او سبقت نگرفته است. اين اعماق اما تاريك هم هستند و پيچ و خم‌هاي تند رواني دارند.

 

«بيداري فينيگان‌ها»، نوشته جيمز جويس

«بيداري فيلنيگان‌ها» طولاني، انبوه و از نظر زباني غامض است و بسيار ارزنده خواهد بود، اگر بخواهيد ابتدا ياد بگيريد كه چطور آن را بخوانيد. قصد ندارم به وادي تفاسير غليظ دانشگاهي بيفتم. حداقل اينجا نه. (به گفته‌يي از جويس اشاره مي‌كنم درباره تله‌هايي كه براي خوانندگانش مي‌گذاشت وقتي از تولد خصمانه در دوره عقيم‌سازي صحبت مي‌كرد.) بيشتر منظورم اين است كه خود را تسليم موسيقي كلام جويس كنيم. معني در اين كتاب بيشتر پرسشي درباره تاثير است تا كدگشايي؛ به اين ترتيب مي‌بينيد اين كتاب دشوار بيش از آنكه كلي باشد، نمونه‌يي از ادبيات بزرگ خواهد بود.

 

«وجود و زمان»، نوشته مارتين هايدگر

«وجود و زمان» احتمالا سخت‌ترين كتابي است كه تاكنون خوانده‌ام. من اينجا همه‌ چيزهايي را كه درباره جويس گفتم رد مي‌كنم، به عنوان خواننده آثار هايدگر نمي‌توانم احساس راحتي كنم كه اجازه بدهم چيز‌ها مرا غسل دهند و از من بگذرند. معني ادبي و معني فلسفي دو چيز كاملا متفاوت هستند و «وجود و زمان» با بيان جديد مزاحم و تعمدي‌اش، شبيه رويا‌پردازي نيست. و به جاي آن اين هدف را دارد كه در ميان چيزهاي ديگر، يك علم باشد، يا حداقل بنياني باشد براي ساخت علم روي آن، دركي از آنچه «بودن» است. هايدگر بسياري از مسائل را به صورت تعجب‌برانگيزي صحيح بررسي مي‌كند، اما با اين وجود انتزاعي و سخت بودن كتابش بيانگر اين نكته است كه بيشتر كشف‌هايش از ما پنهانند.

 

«ملكه پريان»، نوشته ادموند اسپنسر

سختي‌ها و لذت‌هاي خواندن شاهكار اسپنسر همه از يك منبع مشترك نشات مي‌گيرند: رها بودن رمزگونه‌اش. اين كتاب خود تمثيلي است براي قدرت تمثيل يا شايد هم تمثيلي است كاملا سرمست كه چند لايه لباس پوشيده، و مجبور شده ساعت چهار صبح در بهشت آواز بخواند قبل از اينكه در توده آفتاب گم شود و عشق بورزد. يا شايد هم خود محصول اين بازي است، شخصيت‌ها و وسايل به حدي پيچيده در هم آميخته شده‌اند كه به يكديگر تبديل شدند. ديوانگي زيادي وجود دارد، اما كمترين حد آن را در اين اثر منظوم اسپنسر نمي‌توان يافت.

 

«ساخت امريكايي‌ها» نوشته گرتود استاين

چندين تابستان است كه سعي دارم اين كتاب را تمام كنم. مرتب چندين صفحه مي‌خوانم، و مي‌روم سراغ كتابي ديگر، و بعد، مانند هايدگر، برمي‌گردم و مي‌بينم ريسمان را گم كردم. اما چيزي كه هايدگر توصيف مي‌كند، استاين احضار مي‌كند، خواندن حتي يك صفحه از «ساخت امريكايي‌ها» مانند پرتاب شدن در شرايطي كوك‌شده است. خوبي دركي كه شرح يكنواختش به وجود مي‌آورد مانند پادزهري است براي سطحي‌گرايي اينترنت. بعد از صفحه‌ها، پرنده‌ها بلند‌تر آواز مي‌خوانند، نور خورشيد قوي‌تر مي‌شود، و بوق ماشين‌ها روح‌شان را آشكار مي‌كند.

 

«زنان و مردان» نوشته جوزف مك الروي

در اينجا مي‌توانم هر يك از رمان‌هاي بزرگ پست‌مدرن را قرار دهم در زيردسته‌يي كه سال‌هاست با آن مشكل دارم. كتاب «JR» ويليام گديس هست، كه از آنچه مردم مي‌گويند آسان‌تر است، و «رنگين كمان» پينچون گراويتي، كه سخت‌تر است. و «مي‌سون و ديكسون» و «شناخت‌ها» و «تونل» ويليام اچ گاس كه از نظر شفاهي شفاف است اما از نظر اخلاقي پردردسر. از بين همه اينها، من دوست دارم تا دوباره بر كتاب «زنان و مردان» جوزف مك الروي متمركز شوم. از همه كتاب‌هايي كه نام بردم طولاني‌تر است، و در كيفيت‌هاي فردي نثري، حداقل در بخش‌هايي از همه سخت تراست.

منبع: اعتماد



:: موضوعات مرتبط: كتاب
:: برچسب‌ها: کتاب
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در سه شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۱

.:: ::.





Powered By سطر اول Copyright © 2009 by mehdieb
This Template By سطر اول

منوی اصلی (Menu)
درباره (About)

مطالب خواندنی و مواد خام ادبی

همسایه های پیوندی (Links)

آرشیو زمانی (Archive)

آرشیو متنی (Previous)

موضوعات (Categories)

برچسب (Tag)
تبریز , زلزله آذربایجان , نمایشگاه کتاب , تدبیرفردا , تهران , تدبیر فردا , شعر , داستان , یادداشت سفر , دبیرستان طالقانی , جلال آل احمد , سفر , ادبیات , کتاب , تبريز , غلامحسین ساعدی , يادنامه , ادبیات آذربایجان , حسین منزوی , موسیقی , موسیقی آذربایجان , اصغر نوری , تاريخ آذربايجان , تدبيرفردا , داستان تبریز , مهدی ابراهیم پور , رمان , حافظ , قصه , شیراز , زلزله تبریز , مشروطه , شعر ترکی , زبان فارسي , آیریلیق , قاجاریه , قوپوز , هريس , ابراهیم یونسی , تقی زاده , ادبيات آذربايجان , روز خبرنگار , قطران تبریزی , فرهنگ و هنر تبریز , دبيرستان طالقاني , موسي هريسي نژاد , فريبا وفي , فرهنگ تبریز , فاطمه قنادی , نشست كتاب , همه افق , شعر معاصر , اورمو گؤلو , استان آذربایجان شرقی , عباس پژمان , ماهنامه , عرفاني , عزاداران بیل , چوب به دستهای ورزیل , گوهرمراد , جعفر مدرس صادقی , رمان ایرانی , سیمین دانشور , فیلم مستند , هزار و یک شب , توسعه شهری , حوزه هنری , فرهنگ و هنر , مدرک , حسن انوری , جبار باغچه بان , روباه و زاغ , نلسون ماندلا , محمود دولت آبادی , تراکتورسازی , روشنفكري , نگاران , درخت تبريزي پير , رضا براهني , صالح سجادي , ایرج میرزا , مدیرکل ارشاد , داستان نویسی , سووشون , گابریل گارسیا مارکز , ایرج بسطامی , حبیب , ساقي , تخیل , سخاوت عزتي , عباس بارز , امير قرباني عظمي , نهم دي 1290 , انديشه و منش سياسي , ثقه الاسلام تبريزي , ارسال اثر , سیدعلی صالحی , قره باغ , احمد شاملو ,

و چیزهای دیگر (Others)