;




سطر اول
گاه‌نگاری‌های مهدی ابراهیم‌پور در اینترنت


از «باغ‌شهر» تبريز تا «بتن‌شهر» امروز!/آلودگي هواي تبريز بهاييست که براي کلانشهر خوانده شدنش مي‌دهيم
 

از «باغ‌شهر» تبريز تا «بتن‌شهر» امروز!

آلودگي هواي تبريز بهاييست که براي کلانشهر خوانده شدنش مي‌دهيم.

مهدی ابراهیم پور

 

زماني نه چندان دور، حوالي نوجواني من، درست وقتي که تازه 15 سال را تمام کرده بودم، موقعيتي فراهم شد تا خانواده از تبريز رخت بر داشته و در پايتخت رحل اقامت برافکند. تقريباً همه چيز فراهم بود.

 

حتي جا و مکان براي زندگي در تهران نيز مشخص شده بود که قضاي الهي حکمي ديگر داد و خانواده همچنان ساکن تبريز ماندند. در آن زمان‌ها ورد زبان مادرم بود که: «خوب شد تهران نرفتيم. با آن دود و دم مگر مي‌شود در چنين جايي زندگي کرد؟» و شکرگويان از اين قضاي الهي اظهار رضايت مي‌کرد از زيستن در شهري که آلوده نبود و نفس انسان در آن به شماره نمي‌افتاد. پدر نيز استدلال مادر را با سکوتي معنادار تاييد مي‌کرد و من و خواهر، بردارهايم باور مي‌کرديم که چنين است. و دقيقاً نيز چنين بود.

 

روز گار سپري شد و پدر و مادر من پاي در سن پيري گذاشته‌اند و اکنون در آغازين سال‌هاي دهه‌ي 90 نفس تبريز به شماره افتاده. هر روز زنگ مي‌زنم تا مطمئن شوم پدرم از خانه بيرون نرفته و توصيه و تاکيد مي‌کنم که به هيچ عنوان اين روزها در کوچه و خيابان آفتابي نشود. اين هوا براي آدم سالم منشا هزاران درد و بيماريست چه رسد به پدر من که قلبش مدتي است بناي ناسازگاري گذاشته.

 

از هر کسي سوال بکنيد از «باغ‌شهر» تبريز سخن خواهد گفت. اين «باغ‌شهر»، آرمان‌شهري است که در گذشته‌هاي دور و نزديک تبريز قابل دسترسي بود. تبريز شهري بزرگ بود ولي به راحتي مي‌توانست ميوه‌ي خود را هم تامين کند. اطراف و حتا داخل تبريز پر بود از باغات آباد و سرسبزي که نفس تازه‌ي خود را در ريه‌هاي اين شهر مي‌دميدند و طراواتش را صد چندان مي‌کردند. زندگي در چنين شهري خرسندي‌ها و خشنودي‌هاي خود را داشت.

 

تبريز از هويت زيستي و گياهي برخوردار بود. مثل حالا نبود که بخواهند با کاشتن کاج‌هاي مصنوعي و کوتوله برايش فضاي سبز درست کنند. تبريز شهر توت و چنار و درختان تبريزي بود، شهر بيدها.

 

من با سي و اندي سال سن اين شهر را ديده‌ام. و اين يعني اين شهر در همين سال‌ها چنين از آبادي و درخت و باغ تهي شده و «باغ‌شهر» بودنش به «بتن‌شهر» مبدل گشته. سوداي تبديل شدن به «کلانشهر»، جانماندن از قطار توسعه‌ي دوران سازندگي و درآمدزايي بي‌حد و حصر ساخت و ساز راه را براي تغيير تبريز باز کرد.

 

سياست‌هاي همچنان غلط اجتماعي و رفاهي دولت‌ها در طي بيش از چهل سال اخير، پاي مهاجرين بسياري را به تبريز باز کرد. اين مهاجرين که بر حاشيه‌ها مسلط شدند، درختان باغات اطراف تبريز نيز با حضورشان سرنگون شدند. محروميت‌زدايي از روستاها منجر به انتقال محروميت به حاشيه‌ي تبريز شد. اين حاشيه‌نشيني رشد کرد و رشد کرد و رشد کرد تا در سايه‌ي بي‌برنامه‌گي مسئولين به يک‌باره نزديک به 40 درصد مساحت تبريز را حاشيه‌نشينان تشکيل دهند. 40 درصدي که بر روي آبادي تبريز محلات فقيرنشين و نابرخوردار اين شهر را بنا کردند.

 

در طي اين سال‌ها هيچ کس از خودش نپرسيد چطور ممکن است با اين وسعت رشد شهري، بتوان اين شهر را مديريت کرد.

 

در ميان اين مهاجرت‌ها?، شهرک‌ها نيز در حال احداث بودند. در ظرف نزديک به بيست و پنج سال اخير چندين شهر بزرگ در اطراف تبريز احداث شد. ادارات در حال خانه دار کردن کارمندان خود بودند و براي اين کار نياز به زمين داشتند. تعاوني‌هاي مسکن هر جا زميني آماده ديدند، بر سرش خراب شدند و کميسيون ماده 5 دست‌اندکار تغيير کاربري زمين‌هاي اطراف تبريز که از حاشيه‌نشيني مصون مانده بودند، گرديد. شهرک‌هاي باغميشه، ياغچيان، زعفرانيه، ميرداماد، کوي پرواز، گلشهر، رجايي شهر، ويلاشهر، جماران، ولي امر، مرزداران، انديشه، و اخيراً خاوران و خيلي جاهاي ديگر.

 

تبريز از زور مردمي که در آن چپانده‌ايم متورم شده است. جاي باغات و درختان را بتن و سيمان و ساختمان گرفته. «بتن‌شهر» تبريز با سوداي «کلانشهر» شدن محقق شد تا مسئولين شهري ما با افتخار عنوان «کلانشهر» را پيش از نام تبريز بياورند و بدان مباهات کنند.

 

فرايند نابودي فضاي سبز تبريز به همين دو مورد منتهي نمي‌شود ولي مطمئناً اساسي‌ترين و اصلي‌ترين دلايل آن همين‌هاست. افزايش جمعيت به دنبال خود افزايش تعداد اتومبيل‌ها، بالا رفتن ميزان مصارف خانگي و تجاري، و حتي صنعتي مي‌شود.

 

از اين موارد که بگذريم آن چه مي‌ماند خلائيست که سال‌هاست تبريز از آن رنجور است. اين خلاء نبود مديريتي جامع و قابل اتکاست. از چندين سال قبل زنگ هشدار براي هواي تبريز به صدا درآمده. در مراحل نخستين مطمئناً مي‌شد با تدبير و درايت چاره‌اي راحت‌تر و موثرتر براي اين معضل پيدا کرد ولي مرور زمان و بي‌توجهي مسئولان دامنگير تبريز شد تا در اين روزها شاهد وارونگي هوا و سياه‌اندود شدن هواي تبريز باشيم.

 

همه مي‌دانستند با اين روند، تبريز به سرنوشتي چون تهران مبتلا خواهد شد. همه اين سرنوشت را در آلودگي تهران مي‌ديدند و مطمئناً مي‌توانستند جلوي آن را بگيرند ولي تنها به نظاره‌گري ساده بودن بسنده کردند و کاري سامان ندادند.

 

در هيچ يک از برنامه ريزي‌هاي شهري و اجرايي تبريز براي جلوگيري از وقوع چنين اتفاقي تلاش نشد. برنامه‌ها نوشته شد ولي همه‌ي آن‌ها بر محور توسعه‌ي نامتوازن چرخيد. بر محوري که محيط زيست و هواي تبريز را تهديد مي‌کرد. براي کاستن از آلايندگي کارخانه‌ها و اتومبيل‌ها هيچ کاري صورت نداديم، در ساخت و سازها مراقب فضاي سبز تبريز و باغات گرانقيمت آن نبوديم، نتوانستيم به شکلي برنامه ريزي کنيم که هويت زيستي و گياهي تبريز از غارت برج‌سازان و شهرک‌سازان مصون بماند هيچ گاهي ادارات و نهادهاي دولتي و عمومي به بهانه‌هاي توسعه‌اي تبريز را از اين هويت تهي کردند.

 

هماکنون يک برنامه ي جامع که سهل است حتي يك برنامه‌ي مقطعي براي کنترل هواي تبريز وجود ندارد. متوليان امر دست روي دست مي‌گذارند و منتظر مي‌مانند تا بحراني رخ دهد. پس از بروز بحران، بيانيه صادر مي‌کنند و مدارس را تعطيل مي‌نمايند بدان اميد که به زودي باراني و برفي بزند و ابري بيايد و بادي بوزد تا مقداري از غلظت آلاينده‌ها کاسته شود.

 

پس از اتفاقات روزهاي اخير تبريز و برافراشته شدن چتر مه‌دود بر سر اين شهر، لازم است مسئولين شهري و اجرايي درهم بيايند و براي اين معضل چاره‌اي بيانديشند. هواي تبريز مرز هشدار را رد کرده و سرحدات خطر را پيموده است. افزايش مبتلايان به عوارض قلبي در چند روزه‌ي سياهي هواي تبريز، نشانه‌ايست از به خطر افتادن جان شهروندان تبريزي.

 

تدوين راهکارهاي عملي براي مواجهه با اين امر بسيار ضروري است. شهر تبريز در آستانه‌ي عبور از همه‌ي مرزهاي آلودگي قرار دارد. بازگرداندن اين شهربه وضعيت مطلوب از همين نقطه نيز امکان‌پذير است. پس از گذشتن از اين مرز ديگر نمي‌توان چاره‌اي انديشيد و به مانند تهران‌نشينان که به دنبال انتقال پايتخت از تهرانند ما نيز بايستي به دنبال انتقال کلانشهر از تبريز باشيم. کلانشهري که لااقل مسئولان شهري ما بدان بسيار مباهات مي‌کنند و از شنيدن اين عنوان قند در دل‌شان آب مي‌شود.

 

پدر سخت بدحوصله شده از اين خانه‌نشيني اجباري و من هنوز اين پرسش را از او نکرده‌ام که يادش مي‌آيد در مقابل محروم ماندن از اقامت در تهران، هواي پاک و تميز تبريز را مثال مي‌آورده‌اند و بدان مي‌باليده‌اند؟

 

منبع:

تدبیر فردا

تبریز بیدار



:: برچسب‌ها: تبریز, باغ شهر, توسعه شهری
نوشته شده توسط مهدی ابراهیم پور در دوشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۲

.:: ::.





Powered By سطر اول Copyright © 2009 by mehdieb
This Template By سطر اول

منوی اصلی (Menu)
درباره (About)

مطالب خواندنی و مواد خام ادبی

همسایه های پیوندی (Links)

آرشیو زمانی (Archive)

آرشیو متنی (Previous)

موضوعات (Categories)

برچسب (Tag)
تبریز , زلزله آذربایجان , نمایشگاه کتاب , تدبیرفردا , تهران , تدبیر فردا , شعر , داستان , یادداشت سفر , دبیرستان طالقانی , جلال آل احمد , سفر , ادبیات , کتاب , تبريز , غلامحسین ساعدی , يادنامه , ادبیات آذربایجان , حسین منزوی , موسیقی , موسیقی آذربایجان , اصغر نوری , تاريخ آذربايجان , تدبيرفردا , داستان تبریز , مهدی ابراهیم پور , رمان , حافظ , قصه , شیراز , زلزله تبریز , مشروطه , شعر ترکی , زبان فارسي , آیریلیق , قاجاریه , قوپوز , هريس , ابراهیم یونسی , تقی زاده , ادبيات آذربايجان , روز خبرنگار , قطران تبریزی , فرهنگ و هنر تبریز , دبيرستان طالقاني , موسي هريسي نژاد , فريبا وفي , فرهنگ تبریز , فاطمه قنادی , نشست كتاب , همه افق , شعر معاصر , اورمو گؤلو , استان آذربایجان شرقی , عباس پژمان , ماهنامه , عرفاني , عزاداران بیل , چوب به دستهای ورزیل , گوهرمراد , جعفر مدرس صادقی , رمان ایرانی , سیمین دانشور , فیلم مستند , هزار و یک شب , توسعه شهری , حوزه هنری , فرهنگ و هنر , مدرک , حسن انوری , جبار باغچه بان , روباه و زاغ , نلسون ماندلا , محمود دولت آبادی , تراکتورسازی , روشنفكري , نگاران , درخت تبريزي پير , رضا براهني , صالح سجادي , ایرج میرزا , مدیرکل ارشاد , داستان نویسی , سووشون , گابریل گارسیا مارکز , ایرج بسطامی , حبیب , ساقي , تخیل , سخاوت عزتي , عباس بارز , امير قرباني عظمي , نهم دي 1290 , انديشه و منش سياسي , ثقه الاسلام تبريزي , ارسال اثر , سیدعلی صالحی , قره باغ , احمد شاملو ,

و چیزهای دیگر (Others)