قصه چیست (2)
سطر اول: قبل از آن که به تعریف و شناخت «تخیل» بپردازیم مروری میکنیم بر بحثی که قبلاً تحت عنوان «قصه چیست (1)» با هم داشتیم.
در بحث قبل گفتیم؛ «قصه» به تعریف ساده و دمدستی «روایت ماجراست. ماجرایی شکل میگیرد و روایت میشود و این روایت میشود قصه.»
بعد هم «ماجرا» را به همان زبان سادهای که قصه را تعریف کردیم، چنين تعريف نموديم: «سلسلهی اتفاقها و حوادثی است که با نخ شخصی (اشخاصی) واحد و یا موقعیتی (زمانی و یا مکانی) واحد با هم ارتباط و پیوستگی داشته باشند.»
ولی از آن جا که روایت هر ماجرایی «قصه» نیست و گاهی خاطره و گاهی گزارش و ... است گفتیم که عنصر «تخیل» بازیگر اصلی و شاخصهی مهم قصهپردازی به شمار میرود.
و در بحث امروز همچنان به همان سیاق بحث قبلی سعی در ساده کردن تعاریف داشته و میخواهیم از میان بسیار تعاریف غامض و ناشناس به تعریفی ساده و روشن از «تخیل» نزدیک شویم.
(هر چند همه میدانیم که هیچ تعریف دقیقی چه ساده باشد و یا پیچیده برای مفاهیمی چون «قصه»، «تخیل»، «شخصیت»، «موقعیت» و قس علی هذا وجود ندارد و هر تعریفی برای نزدیک شدن ذهن به آن موضوع و مبحث لازم میآید و لاغیر.)
«خیال» و «تخیل»
«تخیل» شاید در بدائت امر با «خیال» مترادف قرار بگیرد. «خیال» پدیدهایست که کم و بیش اکثر انسانها با آن مواجهاند. یعنی عنصر «خیال» یکی از بارزههای ذهنی و فکری انسان است. «خیال» بخشی از سیالت ذهن انسان است که امکان فرار از واقعیتها و ساختن مولفههای ناپایدار را در برابر «واقعیت بیرونی» به ما میدهد. انسان بالذات خیالاتی است و در کنار همهی اتفاقات و مسایل واقعی وجهی از «خیال» را نیز میپروراند. «خیال» تقریباً پدیدهای ناخودآگاه و گاهی لجامگسیخته است. به همين دليل برای انسانهایی که تفکرات موهوم و بیموردی دارند، از صفت «خیالباف» استفاده میشود. «خیال» همان قابلیت فیزیولوژیکی است که توسط مواد مخدر و داروهای روانگردان تقویت میشود.
و اما «تخیل»:
ولی بحث ما در «تخیل» آن بهمریختگی ناخودآگاه در برابر واقعیتها نیست بلکه فرایندی خودآگاه است که قابلیت خیالپردازی ذهن را در خدمت روایت ماجرایی هنری درمیآورد.
پس تا این جای کار «تخیل» فرایندی خودآگاه است و برای داشتنش، لاجرم به تمرین و ممارست نیاز است. به بیان ساده وقتی «تخیل» فرایندی خودآگاه شد، برای اجرای دقیق و صحیح آن بایستی اقدام به یادگیری و تمرین نمود و استعداد، به تنهایی «خیال» و «خیال پردازی» را به جایگاه «تخیل» نمیرساند.
«تخیل» به عنوان مادهی اصلی «قصه گویی» نظیرهای در برابر واقعیت نیست. هر چند عناصری از واقعیت در «تخیل» نهفته است ولی خود «تخیل» امکان روایت واقعیتی دیگر، سوای «واقعیت بیرونی» را به «قصهگو» میدهد. روایت وهمگونهی «واقعیت بیرونی» در نهایت روایت خود آن واقعیت است به شکلی دیگر و ربطی به «قصه» ندارد. ولی روایت تخیلی «ماجرا» بازآفرینی و ایجاد قواعد و سننی نو در قالب قصهای است که در وهلهی اول شباهتهایی فراوان به «واقعیت بیرونی» دارد ولی در نهایت برآیند آن «واقعیتی نو» علاوه بر «واقعیت موجود» است. «قصه» به مدد «تخیل» در حدفاصل واقعیت و احساس زاده میشود.
برای مثال در قصهی «علی بابا و چهل دزد بغداد» ما با روایتی مواجهیم که در عین نظاممندی از قواعد متعارف «واقعیت بیرونی» تخطی میکند و نیازی به رعایت آن نمیبیند. ما «حرص»، «خشونت»، «خیانت» و همچنین «زیرکی» و حتا «شانس» را در این قصه مییابیم ولی در کلیتش، دنیایی خاص آن قصه وجود دارد که تنها در آن دنیا میتوان قصهي «علی بابا و چهل دزد بغداد» را روایت کرد.
پس «تخیل» به تعریف ساده: «فرايندي خودآگاه است كه «قصهگو» به وسيلهي آن دست به ایجاد دنیایي اختصاصی برای «قصه» و شخصیتهای آن ميزند و در اين دنیا ماجرایی را برای مخاطب روایت کند.»
در بحث بعدی به موضوع «دنیای قصه و داستان» خواهیم پرداخت.
مباحث مرتبط:
قصه چیست؟ (1)
:: موضوعات مرتبط:
يادداشت
:: برچسبها:
قصه,
تخیل,
واقعیت تخیلی