به بهانه پنجاه و چهارمین سالمرگ استاد ابوالحسن صبا/«شهريار» و «صبا»
به بهانه پنجاه و چهارمین سالمرگ استاد ابوالحسن صبا
«شهريار» و «صبا»


سطر اول: "استاد صبا با شهريار خيلي صميمي بود. شايد بتوان عشق اين دو را پيوند شعر و موسيقي تعريف كرد. آن دو در جواني دست برادري به هم داده بودند. حتي يك روز هم جدا نشدند . "
اين جملات كوتاه، بخشي از خاطرات مرحوم خانم منتخب اسفندياري همسر استاد صباست كه به اندازه كافي، گوياي علاقه دو چهره ممتاز شعر و موسيقي معاصر ایران است. البته آشنايي شهريار با موسيقي به دوران كودكي اش بازمي گردد و به گفته خودش اولين معلم او در شعر و موسيقي مادرش بوده است . شهريار با بسياري از هنرمندان عصر خود نظير اقبال آذر، احمد عبادي، ابوالحسن صبا، حسين تهراني و... دمخور بود. در اين ميان، صبا براي شهريار چيز ديگري بود. به طوري كه هر جا محفلي بود و صبا نبود، شهريار چنين زبان مي گشود:
شهریارا ! نه تويي بس همه با ياد صبا
هر كه دل داشت، در اين شهر صبايي دارد
منتخب اسفندياري همسر استاد صبا در خاطراتش از علاقه شهريار به صبا و خانواده اش چنین مي گويد: او عاشق فرزندانم بود و با تولد هر كدام از آنها، شهريار غزلي مي سرود. در مرگ صبا، غزلي با اين مطلع براي من نوشت: "اي منتخب تو بعد صبا جون چه مي كني؟ او آن قدر ما را دوست داشت. كه تا قبل از مرگ صبا با ما در يك كوچه زندگي مي كرد."
اگر چه شهريار به عنوان يك موسيقي دان مشهور نيست، ولي علاقه به موسيقي و مجالست با اهل آن، دانش موسيقايي اش را بالا برده بود . شهريار سه تار را به نيكي مي نواخت و چه استادي بهتر از صبا كه سرآمد سه تار نوازان روزگار بود. اما علاقه اين دو بزرگ شعر و موسيقي، به يكديگر نمي توانست به رابطه ساده استاد و شاگردي محدود شود. شايد بتوان گفت علاوه بر هنر، ويژگي هاي اخلاقي استاد صبا، نظر شهريار را اين چنين به خود جلب كرده بود كه پس از مرگ استاد مي سرايد:
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بی هوش شدی
تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی
تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی
ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی
چنگی معبد گردون شوی ای رشگ ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی
شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان
با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی
شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد
که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی
باز در خواب شب دوش ترا می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی
ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی
ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیت
آتشی بود در این سینه که در جوش شدی
شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی
مطالب مرتبط:
ويژه نامهي روزنامهي «شرق» براي پنجاه و چهارمين سالمرگ استاد ابوالحسن صبا: مرگ روي پوزيسيون هفتم ...
:: موضوعات مرتبط:
شعر،
مناسبت
:: برچسبها:
ابوالحسن خان صبا,
شهریار,
موسیقی,
ادبیات آذربایجان